کلمه جو
صفحه اصلی

دعوا کردن


برابر پارسی : کتک کاری کردن

فارسی به انگلیسی

dispute, fight, quarrel, row, scrap, to quarrel, to go to law, to litigate

to quarrel, to go to law, to litigate, to dispute, to fight, to quarrel


dispute, fight, quarrel, row


مترادف و متضاد

oppugn (فعل)
مخالفت کردن با، دعوا کردن، بمبارزه طلبیدن، مورد بحی قراردادن، مبارزه کردن با

callet (فعل)
دعوا کردن

فرهنگ فارسی

در تداول عوام سخنان درشت گفتن .

لغت نامه دهخدا

دعوا کردن. [ دَع ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، سخنان درشت گفتن. پرخاش کردن. سرزنش کردن. رجوع به دعوا شود. || نزاع کردن. ستیزه کردن. چاقو و کارد و چماق کشیدن و حریفان را زدن. این اصطلاح بین جاهلان و مشدیها و زورخانه کاران رواج دارد و کسی که در این کار دستی داشته باشد او را «دعوایی » و «دعواکن » و نزاعهای اسمی ومشهور او را «دعوا» نامند. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

واژه نامه بختیاریکا

پیرِستِن
ستیزه کشیدِن؛ به کپکیر یکدی زِیدِن؛ گیردار آویدِن؛ گیرکردن به یک

پیشنهاد کاربران

Fight درست✅

کلمه {♧دعواکردن♧}به انگلیسی :
👇🏻👇🏻👇🏻
Dispute
✅✅✅

زدن هم دیگر


داشتن در خواست از کسی
حالا چه با زور چه با حرف

Have an argument , have a row


کلمات دیگر: