مترادف مجمر : آتشدان، بخوردان، سپندسوز، عودسوز، مجمره، منقل
برابر پارسی : آتشدان، افروزه، بوی سوز
censer
آتشدان، بخوردان، سپندسوز، عودسوز، مجمره، منقل
(گنج سخن تألیف دکتر صفا ج 3 ص 176).
مجمر. [ م ِ م َ ] (اِخ ) نام شکل سیزدهم از پانزده اشکال جنوبی ، کواکبش هفت است . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مجمره شود.
دقیقی .
دقیقی .
فردوسی .
منوچهری .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
ولی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 145).
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 798).
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج ).
سعدی .
حافظ.
نظام قاری .
صائب .
مولانا مظهر (از آنندراج ).
فتوت (از آنندراج ).
سراج المحققین (از آنندراج ).
مجمر. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) برنده ٔ پیه خرمابن را گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کسی که می بردپیه خرمابن را. (ناظم الاطباء). || سنگ ریزه اندازنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تجمیر شود. || کسی که موها و گره های آن را پشت سر جمع می کند و آنها را پایین رها نمی کند. (از اقرب الموارد).
مجمر. [ م ُ م َ ] (ع اِ) عودسوز. || عود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) آماده کردن آتش را. (از منتهی الارب ): اجمر النار مجمراً؛ آماده کرد آتش را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجمر. [ م ُ م َ / م ُ م ِ ] (ع ص ) حافر مجمر؛ سم سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجمر. [ م ُ م ِ ] (اِخ ) لقب نعیم ، بدان جهت که در مسجد آن حضرت (ص ) عود می سوخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابوعبداﷲ نعیم ... مولای عمرخطاب به این عنوان شهرت دارد. (از انساب سمعانی ).
مجمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) عودسوزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که می اندازد بوی خوش را در آتش . (ناظم الاطباء). || کسی که بخور می دهد لباس را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب برجهنده ٔ باقید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).