مترادف مجردی : تجرد، عزبی، بی زنی، عدم تاهل، بی همسری، مجردوار، تنهایی، انفراد، برهنگی، عریانی، وارستگی، بی تعلقی، ستون بنا
مجردی
مترادف مجردی : تجرد، عزبی، بی زنی، عدم تاهل، بی همسری، مجردوار، تنهایی، انفراد، برهنگی، عریانی، وارستگی، بی تعلقی، ستون بنا
فارسی به انگلیسی
pier, pillar
مترادف و متضاد
تجرد
عزبی، بیزنی، عدمتاهل، بیهمسری
مجردوار
تنهایی، انفراد
برهنگی، عریانی
وارستگی، بیتعلقی
ستون بنا
۱. تجرد
۲. عزبی، بیزنی، عدمتاهل، بیهمسری
۳. مجردوار
۴. تنهایی، انفراد
۵. برهنگی، عریانی
۶. وارستگی، بیتعلقی
۷. ستون بنا
فرهنگ فارسی
( صفت ) ستون بنا .
فرهنگ معین
(مُ جَ رَّ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ستون بنا.
لغت نامه دهخدا
مجردی. [ م ُ ج َرْ رَ ] ( حامص ) تنهایی و یگانگی. ( ناظم الاطباء ). || برهنگی. عریانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بی زنی. بی همسری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || قطع علاقه از دنیا. انقطاع از تعلقات مادی :
راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی
تا به خیال در بود پیری و پارسائیت.
راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی
تا به خیال در بود پیری و پارسائیت.
سعدی.
و رجوع به مجرد ( اصطلاح تصوف ) شود. || ( اِ ) ( در اصطلاح بنایی ) جرز. ستون پایه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).جدول کلمات
ایم
کلمات دیگر: