کلمه جو
صفحه اصلی

گن

فارسی به انگلیسی

testicle

corset, foundation garment


فرهنگ فارسی

۱ - یا گن ابلیس . ۱ - خای. شیطان . ۲ - اکتمکت . ۲ - دانه ای بسیار سخت و سیاه رنگ به بزرگی جوزبویا که چون آنرا حرکت دهند و بجنبانند مغز آن در درون صدا دهد . توضیح با مراجعه با ماخذی که در دست بود این گیاه را نشناختیم . یا گن گوسفند . دنبلان گوسفند

لغت نامه دهخدا

گن . [ گ ُ ] (اِ) مخفف گند که خصیه است . (برهان ) (آنندراج ). در اراک (سلطان آباد) گون (خصیه ) مثلاً «گن گوسفند»، یعنی دنبلان گوسفند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).


گن. [ گ ِ ] ( پسوند ) مخفف «گین ». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). ور. آور. اور. مند. ناک. ( یادداشت مؤلف ). بمعنی صفت باشد هرگاه آنرا با کلمه ای ترکیب سازند، همچون : شرمگن و گرگن و امثال آن. ( برهان ) ( آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 2 ص 312 شود. افاده معنی صاحب کند ( شرمگن و گرگن )، یعنی صاحب شرم و صاحب گر که جرب دار باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ). دارنده. مالک :
ای آنکه غمگنی و سزاواری
واندر نهان سرشک همی باری.
رودکی.
سوی رود با کاروانی گشن
زهابی بدوی اندرون سهمگن.
بوشکور.
سال امسالین نوروز طربناکتر است
پار و پیرارهمی دیدم اندوهگنا.
منوچهری.
از آن سهمگن تر سیاهی قوی
عنان راند بر چالش خسروی.
نظامی.
سعدی نرسد به یار هرگز
کو شرمگن است و یار ساده.
سعدی ( بدایع ).
ترکیب ها:
- آزرمگن . آفتاب گن. آویزگن. اندوهگن. بیمارگن. پرزگن ( خَمیل ). خشمگن. دردگن. دودگن ( طعام دودگن ، دودزده ). دوسگن ( چسبنده ). رشگن. سنگن. سهمگن. شرمگن. شوخگن.غمگن. قژآگن. فرم گن ( بمعنی شرمگن ). گرگن. گوشت گن. لطف گن. ننگن. همگن.
در کلماتی که به گاف ختم میشود هنگام ترکیب با گن یک گاف ( یا کاف ِ کلمه اصلی ) حذف میشود: رشگن. رنگن. سنگن. ننگن.

گن. [ گ ُ ] ( اِ ) مخفف گند که خصیه است. ( برهان ) ( آنندراج ). در اراک ( سلطان آباد ) گون ( خصیه ) مثلاً «گن گوسفند»، یعنی دنبلان گوسفند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

گن . [ گ ِ ] (پسوند) مخفف «گین ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ور. آور. اور. مند. ناک . (یادداشت مؤلف ). بمعنی صفت باشد هرگاه آنرا با کلمه ای ترکیب سازند، همچون : شرمگن و گرگن و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 2 ص 312 شود. افاده ٔ معنی صاحب کند (شرمگن و گرگن )، یعنی صاحب شرم و صاحب گر که جرب دار باشد. (برهان ) (انجمن آرا). دارنده . مالک :
ای آنکه غمگنی و سزاواری
واندر نهان سرشک همی باری .

رودکی .


سوی رود با کاروانی گشن
زهابی بدوی اندرون سهمگن .

بوشکور.


سال امسالین نوروز طربناکتر است
پار و پیرارهمی دیدم اندوهگنا.

منوچهری .


از آن سهمگن تر سیاهی قوی
عنان راند بر چالش خسروی .

نظامی .


سعدی نرسد به یار هرگز
کو شرمگن است و یار ساده .

سعدی (بدایع).


ترکیب ها:
- آزرمگن . آفتاب گن . آویزگن . اندوهگن . بیمارگن . پرزگن (خَمیل ). خشمگن . دردگن . دودگن (طعام دودگن ، دودزده ). دوسگن (چسبنده ). رشگن . سنگن . سهمگن . شرمگن . شوخگن .غمگن . قژآگن . فرم گن (بمعنی شرمگن ). گرگن . گوشت گن . لطف گن . ننگن . همگن .
در کلماتی که به گاف ختم میشود هنگام ترکیب با گن یک گاف (یا کاف ِ کلمه ٔ اصلی ) حذف میشود: رشگن . رنگن . سنگن . ننگن .

فرهنگ عمید

= گین

گین#NAME?


دانشنامه عمومی

بد


گویش مازنی

گند کثیف


/gan/ گند کثیف

گویش بختیاری

مفصّل، فراوان، بسیار. taš-e genn-i kerdim>:آتش مفصّلى روشن کردیم> .


واژه نامه بختیاریکا

( گِن * ) نخ رنگی قالی؛ بُر

جدول کلمات

شکم بند

پیشنهاد کاربران

زبان کردی مرکز کردستان ایران باتلفظ گنان:به معنی آلت تناسلی مرد
زبان کردیسنندج گنن:به معنی آلت تناسلی مرد

Testicle به معنای بیضه هستش نه گن

سنگ در زبان ملکی گالی بشکرد

گُن به الت تناسلی مرد میگن در کُردی


گن یک کلمه لری است که نوع های زیادی همچون گن ژلم که یکم دیسه و گن نرم که طبیعی ترین نوع گن است و گن سفت که همچون چو سفتی خوشن سفت میکه و این نوع های گن در همه ی جنس مذکر دیده میشود و گن در دوحالت تغیر شکل میدهد 1 :قوین میشه باید بری از طرریق. . . . خالیش کنی و در حالت 2:خالی شده و سفت کرده به خودش

در زبان لکی و لری به معنای بیضه می باشد


کلمات دیگر: