کلمه جو
صفحه اصلی

نشان1

فرهنگ عمید

۱. علامت.
۲. قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره، یا برنز به شکل های مختلف ساخته می شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا، و دانشمندان به آنان داده می شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می زنند، مدال.
٣. اثر.
٤. آرم: نشان استاندارد.
٥. (اسم مصدر ) هدف گیری.
٦. [قدیمی] مشخصات.
٧. [قدیمی] نشانی.
٨. [قدیمی] جای زخم.
٩. [قدیمی] دلیل، برهان.
١٠. [قدیمی] یادگار.
١١. [قدیمی] زینت.
١٢. [قدیمی] نوع.
١٣. (صفت ) [قدیمی] مشهور، پرآوازه.
* نشان دادن: (مصدر متعدی ) چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن.

۱. علامت.
۲. قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره، یا برنز به شکل‌های مختلف ساخته می‌شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا، و دانشمندان به آنان داده می‌شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می‌زنند؛ مدال.
٣. اثر.
٤. آرم: نشان استاندارد.
٥. (اسم مصدر) هدف‌گیری.
٦. [قدیمی] مشخصات.
٧. [قدیمی] نشانی.
٨. [قدیمی] جای زخم.
٩. [قدیمی] دلیل؛ برهان.
١٠. [قدیمی] یادگار.
١١. [قدیمی] زینت.
١٢. [قدیمی] نوع.
١٣. (صفت) [قدیمی] مشهور؛ پرآوازه.
⟨ نشان دادن: (مصدر متعدی) چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن.



کلمات دیگر: