هید
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هید. [ هََ ] ( ع ص ) مضطرب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). پریشان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) جنبش. || زجری است مر شتر را. هاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هید حالک ؛ چسان است حال تو. ( منتهی الارب ). || ایام هید؛ روزهای مَوَتان که در جاهلیت بود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که دور دارند او را و یکسو کنند بجهت چرکینی جامه وی. ( منتهی الارب ). || ( مص ) هاد. ترسانیدن و رنج رسانیدن و جنبانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( المصادر ). || اصلاح کردن. || از جای برکندن. یقال : «هِدْه ُ یا رجل »؛ أی اَزِلْه ُ عن موضعه. || ویران کردن. ( از اقرب الموارد ). || برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || زجر کردن. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بانگ برزدن شتر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
هید. [ هََ ] (ع ص ) مضطرب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پریشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) جنبش . || زجری است مر شتر را. هاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هید حالک ؛ چسان است حال تو. (منتهی الارب ). || ایام هید؛ روزهای مَوَتان که در جاهلیت بود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که دور دارند او را و یکسو کنند بجهت چرکینی جامه ٔ وی . (منتهی الارب ). || (مص ) هاد. ترسانیدن و رنج رسانیدن و جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (المصادر). || اصلاح کردن . || از جای برکندن . یقال : «هِدْه ُ یا رجل »؛ أی اَزِلْه ُ عن موضعه . || ویران کردن . (از اقرب الموارد). || برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زجر کردن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بانگ برزدن شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هید. [ هََ / هَِ ] (اِ) چیزی باشد که برزگران به آن خرمن کوفته بباد دهند تا کاه از دانه جدا شود. (از برهان ) (آنندراج ). غله برافشان . (انجمن آرا). پنجه . شانه (در تداول مردم قزوین ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
به بلوچی یعنی آب