کلمه جو
صفحه اصلی

تنزل


مترادف تنزل : تخفیف، کاهش، نزول ، فرود آمدن، پایین آمدن، نزول کردن ، کاهش یافتن، کم شدن

متضاد تنزل : ترقی، صعود، صعود کردن، ترقی کردن

برابر پارسی : کاهش، فرودآیی، فرود آمدن، پایین آمدن، پسرفت

فارسی به انگلیسی

depression, decline, retrogradation, fall, comedown, degeneracy, degeneration, sag

decline, retrogradation, fall


comedown, degeneracy, degeneration, fall, sag


فارسی به عربی

انحطاط , اهدا , کآبة

مترادف و متضاد

abatement (اسم)
کاهش، جلوگیری، تنزل، تخفیف

degradation (اسم)
تنزل، پستی، تنزل رتبه

decay (اسم)
تنزل، زوال، فساد، خرابی، پوسیدگی، تباهی

depreciation (اسم)
تنزل، استهلاک، کاهش بها، ناچیز شماری

depression (اسم)
تنزل، پریشانی، فرو رفتگی، افسردگی، تو رفتگی، رکود، کسادی، گود شدگی

decadence (اسم)
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی

setback (اسم)
تنزل، مانع، شکست

تخفیف، کاهش ≠ ترقی، صعود


نزول


۱. تخفیف، کاهش
۲. نزول ≠ ترقی، صعود
۳. فرود آمدن، پایینآمدن، نزول کردن ≠ صعود کردن، ترقی کردن
۴. کاهش یافتن، کم شدن


فرهنگ فارسی

نزول کردن، فرود آمدن، پایین آمدن
۱ - ( مصدر ) نزول کردن فرود آمدن پایین آمدن . ۲ - ( اسم ) نزول فرودی . جمع : تنزلات . یا تنزل بها ( قیمت ) . پایین آمدن قیمت اشیا ارزان شدن . یا تنزل مقام ( رتبه ) . پایین آمدن مقام ( ربته ) مقابل ترفیع مقام .
یوهانس کشیش و راهب آلمانی که در حدود سال ۱۴۶۵ در پیرنا متولد شد و به شال ۱۵۱۹ درگذشت . مواعظ او در مورد بخشایش و اغماض گناهان یکی از علل بروز اعتراض لوتر و هیجان اصطلاحات مذهبی و بالاخره پیدایش مذهب پرتستان در دین مسیح بود .

فرهنگ معین

(تَ نَ زُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) نزول کردن ، پایین آمدن .

لغت نامه دهخدا

تنزل. [ ت َ ن َزْ زُ ] ( ع مص ) فروآمدن. ( زوزنی ). فرودآمدن. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فرودآمدن به درنگ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). به درنگ و مهلت فرودآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به آهستگی و آرامی فرودآمدن. ( ناظم الاطباء ). نزول کردن. فرودآمدن. پائین آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ). یقال : البرکة تتنزل من السماء و تنزلت الملائکة و منه قوله : تنزل من جو السماءیصوب. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نزول و کاستگی و فرسودگی و پائین آمدگی و معزولی. ( ناظم الاطباء ). نزول. فرودی. ج ، تنزلات. ( فرهنگ فارسی معین ). باکردن و دادن صرف شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- تنزل قیمت ؛ پائین آمدن قیمت اشیاء. ارزان شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- تنزل مقام ؛ پایین آمدن مقام یا رتبه. مقابل ترفیع. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

نزول کردن، فرود آمدن، پایین آمدن.

فرهنگ فارسی ساره

پسرفت، پایی نآمدن


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُنَزَّلَ: که نازل شود
معنی تُنَزِّلَ: که نازل کنی - تا نازل کنی
معنی تَنَزَّلُ: نازل می شود
ریشه کلمه:
نزل (۲۹۳ بار)

جدول کلمات

کاهش

پیشنهاد کاربران

فرود و سقوط

فرود آمدن، کم شدن، تخفیف دادن


ترقی معکوس


کلمات دیگر: