مترادف دچار : دستخوش، گرفتار، گریبانگیر، مبتلا، مقید، برخورد، تصادم
دچار
مترادف دچار : دستخوش، گرفتار، گریبانگیر، مبتلا، مقید، برخورد، تصادم
فارسی به انگلیسی
involved, encountering, meeting
affected with, involved in
down, involved, sufferer
مترادف و متضاد
گرفتار، دچار
دچار، مبتلا، اندوهگین، مصیبت زده، محنت زده
دستخوش، گرفتار، گریبانگیر، مبتلا، مقید
برخورد، تصادم
۱. دستخوش، گرفتار، گریبانگیر، مبتلا، مقید
۲. برخورد، تصادم
فرهنگ فارسی
گرفتار، مبتلا، برخوردناگهانی، دوچهارهم گویند
۱ - ( اسم ) بر خورد ناگهانی تصادم ناگهانی رسیدن به شخصی ناموافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم ۲ - ( صفت ) گرفتار مبتلا .
۱ - ( اسم ) بر خورد ناگهانی تصادم ناگهانی رسیدن به شخصی ناموافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم ۲ - ( صفت ) گرفتار مبتلا .
فرهنگ معین
(دُ ) (اِ. ) برخورد ناگهانی ، تصادم ناگهانی .
( ~. ) (ص . ) گرفتار، مبتلا.
( ~. ) (ص . ) گرفتار، مبتلا.
(دُ) (اِ.) برخورد ناگهانی ، تصادم ناگهانی .
( ~.) (ص .) گرفتار، مبتلا.
لغت نامه دهخدا
دچار. [ دُ ] ( اِ ) دو چار. دو چهار. ملاقات کردن. رسیدن دو کس بهمدیگر بیک ناگاه و یا بی خبر. ( برهان ). تصادم ناگهانی دو تن بهم. رسیدن به ناموافقی یا جانوری درنده یا امری ناملایم. || ( ص ) گرفتار. مبتلی.
فرهنگ عمید
گرفتار، مبتلا.
* دچار شدن: (مصدر لازم )
۱. گرفتار شدن، مبتلا گشتن.
۲. به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن.
۳. [قدیمی] به شخص ناموافق برخورد کردن.
* دچار شدن: (مصدر لازم )
۱. گرفتار شدن، مبتلا گشتن.
۲. به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن.
۳. [قدیمی] به شخص ناموافق برخورد کردن.
گرفتار؛ مبتلا.
〈 دچار شدن: (مصدر لازم)
۱. گرفتار شدن؛ مبتلا گشتن.
۲. به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن.
۳. [قدیمی] به شخص ناموافق برخورد کردن.
گویش مازنی
/dechaar/ دچار مبتلا
دچار مبتلا
واژه نامه بختیاریکا
مُفتلا
جدول کلمات
گرفتار
پیشنهاد کاربران
عاشق. دچارِ کسی بودن. . .
مبتلا
واژه ی دچار، واژه ای پارسی هست از آمیختن دو چار .
چار هیچ ربطی به عدد چهار ندارد و همخانواده ی چاره آچاره ( بی درمان ) است. در واژه نامه ی پهلوی چار ( تدبیر درمان ) و آچار منفی آن است ( بی درمان )
چار هیچ ربطی به عدد چهار ندارد و همخانواده ی چاره آچاره ( بی درمان ) است. در واژه نامه ی پهلوی چار ( تدبیر درمان ) و آچار منفی آن است ( بی درمان )
معنی گرفتار ، مبتلا، برخورد، تصادم و. .
مترادف دستخوش و . . .
کلمات دیگر: