یک قسم گیاه زهر دار
کندوش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کندوش. [ ک َ ] ( اِ ) راه سنگلاخ ناهموار و دشوارگذار. و رجوع به کنده ورش و کنده وش شود. || روزینه و مزد یک روزه. || مصطکی و سقز سفید. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ).
کندوش. [ ک ُ ] ( اِ ) یک قسم گیاه زهردار.( از ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). رجوع به کندوس شود.
کندوش. [ ک ُ ] ( اِ ) یک قسم گیاه زهردار.( از ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). رجوع به کندوس شود.
کندوش . [ ک َ ] (اِ) راه سنگلاخ ناهموار و دشوارگذار. و رجوع به کنده ورش و کنده وش شود. || روزینه و مزد یک روزه . || مصطکی و سقز سفید. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
کندوش . [ ک ُ ] (اِ) یک قسم گیاه زهردار.(از ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). رجوع به کندوس شود.
کلمات دیگر: