دژی بود در ۲۴٠کیلومتری سومنات ( هند ) که محمود غزنوی آنرا گشود : [ حصار کندهه را از بهسم خالی کرد بهیم را جهان آن حصار بود مفر. ] ( فرخی . د. ۷۲ )
کندهه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کندهه. [ ] ( اِخ ) کندکوت . قلعه ای از شمال شرقی جزیره کوچ و این همان حصاری است که بهیم فرمانروای شهر «انهلواره » یا «نهرواله » چون خبر هجوم لشکر محمود را شنید بدانجا گریخت. سلطان محمود پس از انهلواره به شهر «مندهیر» که بیست و چهار هزار گز با کندهه فاصله داشت رفت و چون این شهر را مسخر ساخت به سوی سومنات راند. ( از هشت مقاله فلسفی ص 8 ) :
حصار کندهه را از بهیم خالی کرد
بهیم را به جهان آن حصار بود مقر.
حصار کندهه را از بهیم خالی کرد
بهیم را به جهان آن حصار بود مقر.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 72 ).
و رجوع به هشت مقاله فلسفی شود.کلمات دیگر: