کنایه از خواب دراز با فراغت
خواب چارپهلو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خواب چارپهلو. [ خوا / خا ب ِ پ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب چهارپهلو. کنایه از خواب دراز بافراغت. ( آنندراج ) :
از شبیخون خران سنگش به مینا می خورد
باغ کز بادام خواب چارپهلو میزند.
کند چون خشت خواب چارپهلو.
همچو داغ لاله خواب چارپهلو می کند.
از شبیخون خران سنگش به مینا می خورد
باغ کز بادام خواب چارپهلو میزند.
؟ ( از آنندراج ).
شده خورشید فرش درگه اوکند چون خشت خواب چارپهلو.
سلیم ( از آنندراج ).
چون نگریم خون که بخت تیره در دامان من همچو داغ لاله خواب چارپهلو می کند.
قیمای توجی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: