مترادف خرحمالی : بیگاری، کاربی مزد، خرکاری، زحمت بیهوده ومفت، تلاش بی پاداش، زحمت بی اجر، کارپرمشقت
خرحمالی
مترادف خرحمالی : بیگاری، کاربی مزد، خرکاری، زحمت بیهوده ومفت، تلاش بی پاداش، زحمت بی اجر، کارپرمشقت
فارسی به انگلیسی
slavery, drudgery
donkey-work, drudgery
مترادف و متضاد
بیگاری، کاربیمزد
خرکاری
زحمت بیهوده ومفت، تلاش بیپاداش، زحمت بیاجر، کارپرمشقت
خرحمالی، کار یکنواخت، عمل خرد کردن یا اسیاب کردن
تقلا، سیلی، خرحمالی، ضربت سخت، کوشش سخت
خرحمالی
خدمتکار، سیگار، سیگارت، خرحمالی، حمال مفت
سخره، خرحمالی
خرحمالی
خرحمالی، نیروی حاصله از کاردستی، کد یمین
خرحمالی، صدای پا
خرحمالی
وظیفه، خرحمالی، خرکاری، کارناخوشایند، کار معلوم
خرحمالی، نویسندگی و هنرپیشگی سود طلبانه، نویسندگی برای کسب معیشت
خرحمالی، زحمات اولیه کار، کاری که با بیل انجام میدهند
۱. بیگاری، کاربیمزد
۲. خرکاری
۳. زحمت بیهوده ومفت، تلاش بیپاداش، زحمت بیاجر، کارپرمشقت
فرهنگ فارسی
عمل بی اجر زحمت مفت .
فرهنگ معین
(خَ. حَ ) (حامص . ) (عا. ) زحمت مفت ، عمل بی اجر.
لغت نامه دهخدا
خرحمالی. [ خ َ ح َم ْ ما ] ( حامص مرکب ) عملی که از کار سخت و رنج آور انجام دادن حاصل میشود.
کلمات دیگر: