قراره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قرارة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) جایی است به روم . (منتهی الارب ).
قرارة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن. ( از اقرب الموارد ). || آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قَرارة شود.
قرارة. [ ق ِ رَ ] ( ع اِ ) رجوع به معنی دوم قَرارَة شود.
قرارة. [ق َ رَ ] ( اِخ ) قبیله ای است به یمن. ( منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) جایی است به روم. ( منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] (ع اِ) آرامگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زمین پست هموار. زمین هموار مستدیر که در آن آب باران گرد آید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گوسپند یا میش . || گوسفند ریزه خاصة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قراردر همه ٔ معانی آن . (اقرب الموارد). رجوع به قرار شود. قصیر. (اقرب الموارد). || آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب سردی که در دیگ ریزند پس از طبخ طعام تا دیگ نسوزد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد قامت پست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قرارة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) رجوع به معنی دوم قَرارَة شود.
قرارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن . (از اقرب الموارد). || آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَرارة شود.
قرارة. [ق َ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ).
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای الجزایر