کلمه جو
صفحه اصلی

برطمه

لغت نامه دهخدا

( برطمة ) برطمة. [ ب َ طَ م َ ] ( ع مص ) برآماسیدن از خشم. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). فروهشته لب شدن از خشم. خشم گرفتن ( اوبهی ). || بخشم درآوردن کسی را. لازم و متعدی استعمال شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تاریک شدن شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

برطمة. [ ب َ طَ م َ ] ( ع اِ ) نوعی از بازی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). برطنة. و رجوع به برطنة شود.

برطمة. [ ب َ طَ م َ ] (ع اِ) نوعی از بازی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). برطنة. و رجوع به برطنة شود.


برطمة. [ ب َ طَ م َ ] (ع مص ) برآماسیدن از خشم . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). فروهشته لب شدن از خشم . خشم گرفتن (اوبهی ). || بخشم درآوردن کسی را. لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد).



کلمات دیگر: