کلمه جو
صفحه اصلی

برض

فرهنگ فارسی

از مال خود به کسی اندک دادن او را دادن اندک .

لغت نامه دهخدا

برض. [ ب َ ] ( ع ص ) اندک. خلاف غمر، یقال ماء برض ؛ ای قلیل. آب سخت اندک. ( مهذب الاسماء ). ج ، براض ، بُروض ، أبراض. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بُراض. ( اقرب الموارد ). و رجوع به براض شود.

برض. [ ب َ ] ( ع مص ) از مال خود به کسی اندک دادن او را. ( منتهی الارب ). دادن اندک. ( تاج المصادر بیهقی ). اندک دادن. ( آنندراج ) ( مصادر زوزنی ). اندک اندک دادن. || آب اندک از چشمه بیرون آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || آب قلیل که اندک اندک آید. ( منتهی الارب ).

برض . [ ب َ ] (ع ص ) اندک . خلاف غمر، یقال ماء برض ؛ ای قلیل . آب سخت اندک . (مهذب الاسماء). ج ، براض ، بُروض ، أبراض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بُراض . (اقرب الموارد). و رجوع به براض شود.


برض . [ ب َ ] (ع مص ) از مال خود به کسی اندک دادن او را. (منتهی الارب ). دادن اندک . (تاج المصادر بیهقی ). اندک دادن . (آنندراج ) (مصادر زوزنی ). اندک اندک دادن . || آب اندک از چشمه بیرون آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || آب قلیل که اندک اندک آید. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: