خردی کوهان شتر و بقولی کمی یا رفتگی آن کوچکی کوهان شتر خردی و رفتگی کوهان
عرر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عرر. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) گر. ( منتهی الارب ). جرب. ( اقرب الموارد ). خارش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به یونانی اسم قنطوریون است. ( تحفه حکیم مؤمن ).
عرر. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) خردی کوهان شتر و بقولی کمی یا رفتگی آن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کوچکی کوهان شتر. خردی و رفتگی کوهان. ( ازناظم الاطباء ). || ( مص ) مبتلی گردیدن به جرب. || خردکوهان گردیدن. ( ناظم الاطباء ).
عرر. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) خردی کوهان شتر و بقولی کمی یا رفتگی آن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کوچکی کوهان شتر. خردی و رفتگی کوهان. ( ازناظم الاطباء ). || ( مص ) مبتلی گردیدن به جرب. || خردکوهان گردیدن. ( ناظم الاطباء ).
عرر. [ ع َ رَ ] (ع اِ) گر. (منتهی الارب ). جرب . (اقرب الموارد). خارش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به یونانی اسم قنطوریون است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عرر. [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) خردی کوهان شتر و بقولی کمی یا رفتگی آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کوچکی کوهان شتر. خردی و رفتگی کوهان . (ازناظم الاطباء). || (مص ) مبتلی گردیدن به جرب . || خردکوهان گردیدن . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: