کلمه جو
صفحه اصلی

مسدود کردن


مترادف مسدود کردن : بستن، بند آوردن، سد کردن

متضاد مسدود کردن : باز کردن

برابر پارسی : بندآوردن، بستن، فروبستن

فارسی به انگلیسی

bar, block, choke, clog, close, obstruct, plug, shut, stop, frozen, to close

to bind, to fasten, to pack, to dress, to turn off, to shut off to close, to shut, to tie


to close


bar, block, choke, clog, close, obstruct, plug, shut, stop


فارسی به عربی

اختناق , اغلق , امنع , عرقل , کتلة , مربی
( مسدود کردن (بامانع ) ) حاجز
حانة , صندل خشبی

اختناق , اغلق , امنع , عرقل , کتلة , مربي


مترادف و متضاد

close (فعل)
بستن، مسدود کردن، محصور کردن، خاتمه دادن

bar (فعل)
باز داشتن، بستن، مانع شدن، مسدود کردن، از بین رفتن رد کردن دادخواست

clog (فعل)
بستن، مسدود کردن، کند کردن، لخته شدن، زیادی پر کردن

choke (فعل)
خفه کردن، بستن، مسدود کردن

shut (فعل)
بستن، مسدود کردن، پایین اوردن، بسته شدن، تعطیل کردن، تعطیل شدن، برهم نهادن، جوش دادن

block (فعل)
باز داشتن، بستن، مسدود کردن، بند اوردن، مانع شدن از، قالب کردن

barricade (فعل)
مانع شدن، مسدود کردن

shut off (فعل)
بستن، مسدود کردن

caulk (فعل)
مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، چرت زدن

blank out (فعل)
مسدود کردن

jam (فعل)
متراکم کردن، بستن، مسدود کردن، شلوغ کردن، منقبض کردن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، پارازیت دادن

calk (فعل)
مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، کپیه کردن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، با نعل یا لگد اسب مجروح شدن

stopper (فعل)
مسدود کردن، با چوب پنبه بستن، با دریچه بستن

foreclose (فعل)
مسدود کردن، محروم کردن، سلب کردن

scotch (فعل)
مسدود کردن، له کردن، چاک دادن، زخمی کردن، مانع غلتیدن شدن

head back (فعل)
مسدود کردن

mure (فعل)
مسدود کردن، محصور کردن

obstruct (فعل)
مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن

obturate (فعل)
بستن، گرفتن، مانع شدن، مسدود کردن

occlude (فعل)
بستن، مسدود کردن

oppilate (فعل)
مسدود کردن

portcullis (فعل)
بستن، مسدود کردن

stopple (فعل)
مسدود کردن

بستن ≠ باز کردن


بند آوردن


سد کردن


۱. بستن
۲. بند آوردن
۳. سد کردن ≠ باز کردن


واژه نامه بختیاریکا

گِپ کِردِن


کلمات دیگر: