در انتظار چیزی با کاری به صف ایستادن
نوبت گرفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نوبت گرفتن. [ ن َ / نُو ب َ گ ِ رِ ت َ ]( مص مرکب ) در انتظار چیزی یا کاری به صف ایستادن.
واژه نامه بختیاریکا
تل گریدِن
پیشنهاد کاربران
وقت گرفتن مثال :برای دکتر وقت برات ( برایت ) گرفتم.
کلمات دیگر: