مترادف مشخص : آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح، تشخص یافته
متضاد مشخص : نامشخص، نامعلوم
برابر پارسی : پیدا، شناخته شده، نمایان، هویدا، بازشناخته
(one) who distinguishes or specifies, [med.] diagnostic, [gram.]diacritical
distinguished, marked, specified, defined
well-defined, clean-cut, clear-cut, decided, definite, definitive, distinct, especial, given, pronounced, several, sharp, specific, strict, tangible
آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح ≠ نامشخص، نامعلوم
تشخصیافته
۱. آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح
۲. تشخصیافته ≠ نامشخص، نامعلوم
مشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) تشخیص دهنده . || مایه ٔ تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 438).
خاقانی .
بازشناخته، شناخته شده