کلمه جو
صفحه اصلی

معاین

فرهنگ فارسی

( اسم ) بچشم بیننده معاینه کننده .

لغت نامه دهخدا

معاین. [ م ُ ی َ ] ( ع ص ) به چشم دیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به معاینة شود.

واژه نامه بختیاریکا

دست مازه کن


کلمات دیگر: