کلمه جو
صفحه اصلی

نوشدارو


مترادف نوشدارو : پازهر، پادزهر، تریاق، تریاک، فادزهر، مرهم

متضاد نوشدارو : زهر

فارسی به انگلیسی

antidote, panacea, cure-all, antidote

مترادف و متضاد

cure-all (اسم)
درمان هر درد، نوش دارو

panacea (اسم)
نوش دارو، اکسیر، علاج عام

پازهر، پادزهر، تریاق، تریاک، فادزهر، مرهم ≠ زهر


فرهنگ فارسی

پادزهر، تریاق، داروی شفابخش
( اسم ) ۱ - پازهر تریاق : مقابل زهر : (( جوانمرد گفت : اگر نوشدارو خواهیم ازو ( بازگان بخیل ) دهد یا ندهد : و اگر دهد منفعت کند یا نکند. باری خواستن او و بنقد زهر کشنده است . ) ) ۲ - معجونی که قدما می پنداشتند که بوسیل. آن زخمهای صعب العلاج را میتوان معالجه کرد و مریض مشرف بموت را نجات داد . فردوسی در داستان جنگ رستم و سهراب و کشته شدن سهراب آرد که چون رستم دانست سهراب فرزند اوست که بدست وی مجروح گردیده : (( به گودرز گفت آن زمان پهلوان که ای گرد با نام روشن روان . پیامی زمن سوی کاووس بر بگویش که ما را چه آمد بسر بدشنه جگر گاه پور دلیر دریدم که رستم مماناد دیر گرت هیچ یاد است کردار من یکی رنجه کن دل به تیمار من ازان نوشدارو که در گنج تست کجا خستگان را کند تن درست بنزدیک من با یکی جام می سزد گر فرستی هم اکنون زپی . بیامد سپهبد بکردار باد بکاوس یکسر پیامش بداد . بدو گفت کاووس کز پیلتن کرا بیشتر آب نزدیک من ? ... و لیکن اگر داروی نوش من دهم : زنده ماند یل پیلتن کند پست رستم بنیرو ترا هلاک آورد بی گمان مرمرا... ) ) توضیح ولف در فهرست شاهنامه نوشدارو را به ( بلسان ) ترجمه کرده یا نوش دارو پس از مرگ سهراب . رسیدن آنچه که مورد حاجت بوده پس از انقضای مدت احتیاج . ۳ - شراب .
(اسم ) ۱ - پازهر تریاق : مقابل زهر : (( جوانمرد گفت : اگر نوشدارو خواهیم ازو ( بازگان بخیل ) دهد یا ندهد : و اگر دهد منفعت کند یا نکند . باری خواستن او و بنقد زهر کشنده است . ) ) ۲ - معجونی که قدما می پنداشتند که بوسیل. آن زخمهای صعب العلاج را میتوان معالجه کرد و مریض مشرف بموت را نجات داد . فردوسی در داستان جنگ رستم و سهراب و کشته شدن سهراب آرد که چون رستم دانست سهراب فرزند اوست که بدست وی مجروح گردیده : (( به گودرز گفت آن زمان پهلوان که ای گرد با نام روشن روان . پیامی زمن سوی کاووس بر بگویش که ما را چه آمد بسر بدشنه جگر گاه پور دلیر دریدم که رستم مماناد دیر گرت هیچ یاد است کردار من یکی رنجه کن دل به تیمار من ازان نوشدارو که در گنج تست کجا خستگان را کند تن درست بنزدیک من با یکی جام می سزد گر فرستی هم اکنون زپی . بیامد سپهبد بکردار باد بکاوس یکسر پیامش بداد . بدو گفت کاووس کز پیلتن کرا بیشتر آب نزدیک من ? ... و لیکن اگر داروی نوش من دهم : زنده ماند یل پیلتن کند پست رستم بنیرو ترا هلاک آورد بی گمان مرمرا... ) ) توضیح ولف در فهرست شاهنامه نوشدارو را به ( بلسان ) ترجمه کرده یا نوش دارو پس از مرگ سهراب . رسیدن آنچه که مورد حاجت بوده پس از انقضای مدت احتیاج . ۳ - شراب .

فرهنگ معین

(اِمر. ) پادزهر، داروی شفابخش .

لغت نامه دهخدا

نوشدارو. ( اِ مرکب ) انوش دارو. ( از بحرالجواهر ). تریاق. پادزهر. ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ). نام معجونی است. ( برهان قاطع ). معجونی معروف. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). معجونی است شیرین مزه مفرح قلب و مقوی معده و دوائی است که دفع جمیع آلام و جراحتها کند. ( غیاث اللغات ). مراد از نوشدارو دوائی است که گوشت را برویاند، چنانچه بعضی مرهم ها همین عمل را می کنند. ( آنندراج ). معجونی که قدما می پنداشتند که بوسیله آن زخم های صعب العلاج را می توان معالجه کرد و مریض مشرف به موت را نجات داد. ( فرهنگ فارسی معین ). ظاهراً معجونی که برای علاج زخمهای منکر تیغ یا تیر به زهرآب داده مؤثر و نافعش می پنداشته اند . داروی بی مرگی.داروی نوش. داروی حیات بخش. دوای مؤثر :
از آن نوشدارو که در گنج توست
کجا خستگان را کند تندرست.
فردوسی.
ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید
نوشداروطلب از زهرگیائید همه.
خاقانی.
به شیران مده نوشداروی معنی
ز تشنه دلان ناشتائی طلب کن.
خاقانی.
بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار
نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها؟
خاقانی.
نوشدارو و مفرح که جوی فعل نکرد
هم بدان آسی آسیمه نظر باز دهید.
خاقانی.
بفرمودفرزانه را تا ز راه
نهد نوشدارو در آن زخمگاه.
نظامی.
باز کرد از درخت مشتی برگ
نوشداروی خستگان از مرگ.
نظامی.
تا رسیدن به نوشداروی دهر
خورد باید هزار شربت زهر.
نظامی.
ای گنج نوشدارو با خستگان نظر کن
مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری ؟
سعدی.
وگر از حیاتت نمانده ست بهر
چنانت کشد نوشدارو که زهر.
سعدی.
زهر از قبل تو نوشداروست
فحش از دهن تو طیبات است.
سعدی.
نوشدارو که غیر دوست دهد
زهر باشد به خاک ریز و مچش.
اوحدی.
بیا ای نوشداروی دل من
ز تو صد تلخی دل حاصل من.
امیرخسرو ( از انجمن آرا ).
کنید داخل اجزای نوشداروی من
هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند.
طالب آملی.
|| کنایه از شراب. ( برهان قاطع ). شراب. ( غیاث اللغات ). یکی از نامهای شراب است. ( از رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ). به کنایه شراب را نوشداروی غم گویند که علاج زخم اندوه کند.

نوشدارو. (اِ مرکب ) انوش دارو. (از بحرالجواهر). تریاق . پادزهر. (جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). نام معجونی است . (برهان قاطع). معجونی معروف . (رشیدی ) (انجمن آرا). معجونی است شیرین مزه مفرح قلب و مقوی معده و دوائی است که دفع جمیع آلام و جراحتها کند. (غیاث اللغات ). مراد از نوشدارو دوائی است که گوشت را برویاند، چنانچه بعضی مرهم ها همین عمل را می کنند. (آنندراج ). معجونی که قدما می پنداشتند که بوسیله ٔ آن زخم های صعب العلاج را می توان معالجه کرد و مریض مشرف به موت را نجات داد. (فرهنگ فارسی معین ). ظاهراً معجونی که برای علاج زخمهای منکر تیغ یا تیر به زهرآب داده مؤثر و نافعش می پنداشته اند . داروی بی مرگی .داروی نوش . داروی حیات بخش . دوای مؤثر :
از آن نوشدارو که در گنج توست
کجا خستگان را کند تندرست .

فردوسی .


ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید
نوشداروطلب از زهرگیائید همه .

خاقانی .


به شیران مده نوشداروی معنی
ز تشنه دلان ناشتائی طلب کن .

خاقانی .


بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار
نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها؟

خاقانی .


نوشدارو و مفرح که جوی فعل نکرد
هم بدان آسی آسیمه نظر باز دهید.

خاقانی .


بفرمودفرزانه را تا ز راه
نهد نوشدارو در آن زخمگاه .

نظامی .


باز کرد از درخت مشتی برگ
نوشداروی خستگان از مرگ .

نظامی .


تا رسیدن به نوشداروی دهر
خورد باید هزار شربت زهر.

نظامی .


ای گنج نوشدارو با خستگان نظر کن
مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری ؟

سعدی .


وگر از حیاتت نمانده ست بهر
چنانت کشد نوشدارو که زهر.

سعدی .


زهر از قبل تو نوشداروست
فحش از دهن تو طیبات است .

سعدی .


نوشدارو که غیر دوست دهد
زهر باشد به خاک ریز و مچش .

اوحدی .


بیا ای نوشداروی دل من
ز تو صد تلخی دل حاصل من .

امیرخسرو (از انجمن آرا).


کنید داخل اجزای نوشداروی من
هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند.

طالب آملی .


|| کنایه از شراب . (برهان قاطع). شراب . (غیاث اللغات ). یکی از نامهای شراب است . (از رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). به کنایه شراب را نوشداروی غم گویند که علاج زخم اندوه کند.
- امثال :
نوشداروی پس از مرگ سهراب ؛ کاری که به تأخیر و نه به هنگام کنند. لطفی که پس از رفع حاجت نمایند. رجوع به داستان رستم و سهراب در شاهنامه ٔ فردوسی شود :
بعداز این لطف تو با ما به چه ماند دانی
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند.

انوری .


نوشدارو چه سود خواهد داشت
چو شد از ملک زندگی سهراب .

ابن یمین .


وقت هر کار نگه دار که نافع نبود
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند.

(از تاج المآثر).



فرهنگ عمید

پادزهر، تریاق، داروی شفابخش.

دانشنامه عمومی

نوشدارو (مجموعه تلویزیونی). نوشدارو یک مجموعه تلویزیونی محصول سال ۱۳۹۲ به کارگردانی، نویسندگی جواد اردکانی و تهیه کنندگی علی لدنی می باشد که از شبکه یک پخش شد. این مجموعه در ۲۰ قسمت ۵۰ دقیقه ای تهیه شد
رضا فیاضی
اصغر همت
امیرعلی نبویان
رز رضوی
ساقی عسگری
سعید داخ
سیامک اشعریون
شیوا خسرومهر
هدایت هاشمی
این مجموعه داستان تلاش شش نیروی جهاد سازندگی است که در زمان جنگ در جبهه سنگر سازی می کردند و در زمان حاضر هم همچنان روحیه جهادی خود را حفظ کرده اند و در صنعت نفت مشغول به فعالیت هستند اما مشکلات و ماجراهایی برای این گروه پیش می آید که داستان نوشدارو را می سازد.

نوش دارو یا انوش دارو در اساطیر ایرانی و طب سنتی به داروی حیات بخش گفته می شود. در دائرةالمعارف غیاث اللغات آمده است که «نوشدارو معجونی شیرین مزه، مفرح قلب و مقوی معده و دوایی است که دفع جمیع آلام و جراحت ها کند». در فرهنگ آنندراج به عنوان مرهمی برای رویش و رشد گوشت بیان شده و برخی منابع متقدم دیگر آن را نوعی پادزهر یا تریاق بیان کرده اند.
سعدی شیرازی: زهر از قبل تو نوشداروفحش از دهن تو طیبات است
پروین اعتصامی: دانی که نوشداروی سهراب کی رسید؟آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت
اوحدی مراغه ای: نوشدارو که غیر دوست دهدزهر باشد، به خاک ریز و مچش
صائب تبریزی: نوشداروی امان در گره حنظل نیستبه چه امید به این سبز حصار آمده ای؟
خواجوی کرمانی: نوشداروی من از لعل تو می فرمایندبشکر گر چه دوای خفقان نتوان کرد
شهریار: نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
چنان که در امثال و حکم اثر علی اکبر دهخدا آمده است، مهمترین اشارهٔ به نوشدارو در اساطیر و تاریخ ایران ریشه در داستان رستم و سهراب دارد. در این داستان که در شاهنامهٔ فردوسی شرح داده شده است، رستم دستان، پدر سهراب، در نبردی با او رویارو می شود و بدون آگاهی از اینکه سهراب پسرش است، پهلوی او را می دَرَد و چون سهراب در حال جان دادن است، نشان سهراب را می بیند و درمی یابد که او فرزندش است. پس، گودرز را سراغ کاووس می فرستد تا از او نوشدارو بگیرد و کاووس از این کار سر باز می زند. ابوالقاسم انجوی نژاد در فردوسی نامه، ادامهٔ داستان را چنین توصیف می کند: .mw-parser-output blockquote.templatequote{margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite{line-height:1em;text-align:right;padding-right:2em;margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite cite{font-size:85%}
رستم خشمگین می شود و به طرف بارگاه حرکت می کند. خبر به کیکاووس می دهند که رستم خشمگین شده و به طرف تو می آید. کیکاووس از درِ حرمسرا فرار می کند و رستم وارد کاخ می شود. موقعی که می بیند از کاووس خبری نیست، دارو را برمی دارد و به طرف سهراب می رود اما متأسفانه دیر می رسد. منجّم می آید و می گوید که کار از کار گذشته است.
مرشد عباس زریری، از نقالان شهیر شاهنامه، ادامهٔ بخشی از ادامهٔ داستان را که در شاهنامه به آن اشاره نشده است این چنین تقریر می کند:

واژه نامه بختیاریکا

جُو ورگَن

پیشنهاد کاربران

نوش آفرین. نوش دارو. نوش جان. . . . کلمات تورکی هستند.

پادزهر. . . .


کلمات دیگر: