مترادف چشم زد : لمحه، لحظه، آن، ثانیه
چشم زد
مترادف چشم زد : لمحه، لحظه، آن، ثانیه
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) چشم زده ۲ - ( اسم ) مهر. سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بگردن کودک آویزند. ۳ - زمان اندک طرفه العین لحظه لمحه . ۴ - ( مصدر ) اشاره کردن چشمک زدن .
برهم زد، یک چشم زدن، زمان بسیاراندک
برهم زد، یک چشم زدن، زمان بسیاراندک
فرهنگ معین
( ~. زَ ) (اِ. ) ۱ - مهرة سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن کودک آویزند. ۲ - کنایه از: زمان بسیار کم .
لغت نامه دهخدا
چشم زد. [ چ َ / چ ِ زَ ] ( اِ مرکب )خرمک که مهره ای بود از آبگینه. ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 275 ). مهره ای باشد از شیشه سیاه و سفید و کبود که بجهت دفع چشم زخم بر گردن اطفال بندند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || بمعنی طرفةالعین که بهندی پل گویند. ( آنندراج ). لحظه و لمحه. ( ناظم الاطباء ). مدتی اندک بقدر یک چشم بهم زدن. لمح البصر :
دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار
یک چشم زد جدا مشو از رطل و از فقاع.
بمعجز برآورد نوبردرخت.
بجست از شدن تا بشهر زرنگ.
چشم تو در یک چشم زد صد خون تنها ریخته.
قرب هزار جان که تو قربان نمیکنی.
یک چشم زد از دلم نه ای دور.
صد گهر نغز برآرم ز جیب.
بی تو یک چشم زد نیارامم.
گر آیم چنان کن که از چشم بد
نه تو خیره باشی نه من چشم زد.
که نیکوی خود راکند چشم زد.
دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار
یک چشم زد جدا مشو از رطل و از فقاع.
کسائی.
به یک چشم زد از دل سنگ سخت بمعجز برآورد نوبردرخت.
اسدی.
به یک چشم زد آزمون را ز زنگ بجست از شدن تا بشهر زرنگ.
اسدی.
ای صید یک عشقت خرد جان صیدت از یک تابصدچشم تو در یک چشم زد صد خون تنها ریخته.
خاقانی.
یک چشم زد نباشد کز بهر چشم زخم قرب هزار جان که تو قربان نمیکنی.
خاقانی.
گر دور شدی ز چشم رنجوریک چشم زد از دلم نه ای دور.
نظامی.
من که به یک چشم زد از کان غیب صد گهر نغز برآرم ز جیب.
نظامی.
لاجرم گرچه از تو بیکامم بی تو یک چشم زد نیارامم.
نظامی.
|| ( ن مف مرکب ) مخفف چشم زده که بمعنی چشم زخم دیده و چشم زخم خورده است. چشم زده شده. کسی یا چیزی که هدف چشم بد شده و از چشم شور آسیب دیده است : گر آیم چنان کن که از چشم بد
نه تو خیره باشی نه من چشم زد.
نظامی.
چه نیروست در جنبش چشم بدکه نیکوی خود راکند چشم زد.
نظامی.
رجوع به چشم زدن و چشم زده شود. || اشاره کردن. ( آنندراج ). چشمک زدن. || هراسیدن. ( آنندراج ).فرهنگ عمید
۱. مهره ای سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن کودک آویزان کنند، خرمک.
۲. [مجاز] زمانی بسیاراندک، مدتی اندک به قدر یک چشم بر هم زدن: گر دور شدی ز چشم رنجور / یک چشم زد از دلم نه ای دور (نظامی۳: ۵۲۲ ).
۲. [مجاز] زمانی بسیاراندک، مدتی اندک به قدر یک چشم بر هم زدن: گر دور شدی ز چشم رنجور / یک چشم زد از دلم نه ای دور (نظامی۳: ۵۲۲ ).
پیشنهاد کاربران
در کتاب بر آستان جانان ( گزارش بیست غزل از نیمه نخستین دیوان حافظ ) اثر دکتر میرجلال الدین کزازی در فرهنگ واژگان انتهای کتاب صفحه 256 آورده شده است:
چشمزد: تلمیح.
این بیت را آرایه دوزبانگی آراسته است؛ نیز چشمزدی است به آغازینه غزلی بازخوانده به یکی از خلیفگان تازی: ادر کاساً و ناولها الا یا ایها السّاقی. صفحه 10
آرایه دوزبانگی:تلمیع
بازخوانده:منسوب
چشمزد: تلمیح.
این بیت را آرایه دوزبانگی آراسته است؛ نیز چشمزدی است به آغازینه غزلی بازخوانده به یکی از خلیفگان تازی: ادر کاساً و ناولها الا یا ایها السّاقی. صفحه 10
آرایه دوزبانگی:تلمیع
بازخوانده:منسوب
چشمزد: تلمیح
دکتر کزازی واژه ی " چشمزد" را در نوشته های خود به جای " تلمیح" بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳۱۵.
دکتر کزازی واژه ی " چشمزد" را در نوشته های خود به جای " تلمیح" بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳۱۵.
کلمات دیگر: