کلمه جو
صفحه اصلی

استوار رای

فرهنگ فارسی

استوار خرد

لغت نامه دهخدا

استواررأی. [ اُ ت ُ رَءْی ْ ] ( ص مرکب ) استوارخرد. بَهْزَر. محصدالرأی. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: