بکتغدی. [ ب َ ت ُ ] ( ترکی ،ص مرکب ) ( از: بک ، بیک بعلاوه تغدی بمعنی زاده ). بیک زاده. بزرگزاده. حاجب سالار. ( از فرهنگ فارسی معین ). || ( اِخ ) سالار غلامان سرایی در زمان محمود. وی یکی از رجال دولت محمودی بود که با علی قریب و یوسف سبکتکین و دیگران پس از فوت محمود امیرمحمد را برتخت نشاندند. ( از فرهنگ فارسی معین ) : بکتغدی سالار غلامان سرایی و ابوالنجم ایاز و علی دایه...( تاریخ بیهقی ). و حاجب بزرگ بلکاتگین و حاجب بکتغدی حاضر بودند. ( تاریخ بیهقی ). و سالار بکتغدی را خط نبود، بونصر از جهت وی نبشت. ( تاریخ بیهقی ). و امارت وخطبه بکتغدی حاجب را دادند. ( تاریخ سیستان ص 363 ).