کار به جان رسیدن .[ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) قریب بهلاک رسیدن . (غیاث ) (آنندراج ). کار بجان آمدن . || کار به جان و کارد به استخوان رسیدن ؛ به جان آمدن . بی حوصله شدن . مشرف به موت شدن . ناتوان و بیچاره شدن در کار.
کار به جان رسیدن
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
کار به جان رسیدن : مستأصل شدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص462 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص462 ) .
کلمات دیگر: