با غرض بودن نظر شخصی داشتن غرض داشتن اشکال تراشی در در کارها کردن دشمنی و دوروئی داشتن
غرض و مرض داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غرض و مرض داشتن . [ غ َ رَ ض ُ م َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) باغرض بودن . نظر شخصی داشتن . غرض داشتن .اشکال تراشی در کارها کردن . دشمنی و دوروئی داشتن .
پیشنهاد کاربران
( ( از دیدن نینا همه همیشه حق داشتند و هیچ کس هیچ وقت مقصر نبود و بدجنس نبود و غرض و مرض نداشت . ) )
( ( چراغ ها را من خاموش می کنم، زویا پیرزاد، چ ۴۵، ۱۳۹۲. ص ۸۲ ) )
( ( چراغ ها را من خاموش می کنم، زویا پیرزاد، چ ۴۵، ۱۳۹۲. ص ۸۲ ) )
کلمات دیگر: