کنایه از باز کردن در و گشاد کارها باشد
فتح باب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فتح باب. [ ف َ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از باز کردن در و گشاد کارها باشد. ( برهان ) :
گفته ناگفته کند از فتح باب
تا از آن نی سیخ سوزد نی کباب.
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز.
تو آن کسی که ز باران فتح باب کَفَت
مزاج سنگ شود مستعد نشوونما.
گفته ناگفته کند از فتح باب
تا از آن نی سیخ سوزد نی کباب.
مولوی.
بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز.
حافظ.
رجوع به فتح الباب شود. || ابتدای بارندگی. ( برهان ) : تو آن کسی که ز باران فتح باب کَفَت
مزاج سنگ شود مستعد نشوونما.
انوری.
رجوع به فتح الباب شود. || نظر دو کوکب که خانه های ایشان مقابل باشد. ( برهان ). و در این باره ذیل فتح الباب به تفصیل شرح داده شد. رجوع به فتح الباب شود.پیشنهاد کاربران
فتح باب:گشودن راه معرفت در دل سالک
( ( و آنک مردن پیش او شد فتح باب
سارعوا آید مرورا در خطاب ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 370 )
( ( و آنک مردن پیش او شد فتح باب
سارعوا آید مرورا در خطاب ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 370 )
کلمات دیگر: