( implement ( n
عامل اجرا، مجری، ابزار
e. g. judges were trying to be efficient implements of justice
قضات می کوشیدند که مجریان موثر عدالت باشند.
عامل اجرا، مجری، ابزار
e. g. judges were trying to be efficient implements of justice
قضات می کوشیدند که مجریان موثر عدالت باشند.