کلمه جو
صفحه اصلی

زنین

لغت نامه دهخدا

زنین. [ زَ ] ( ع ص ) آنکه او را کمیز به شتاب گرفته باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و منه الحدیث : لایصلین احدکم و هو زنین ؛ ای حاقن. قیل و هو من یدفع الاخبثین معاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هر آنکس که بول و غایط را با هم دفع کند.

زنین. [ ] ( اِخ ) از مغنیان غرب. و رجوع به عقد الفرید ج 7 صص 41 - 49 شود.

زنین . [ ] (اِخ ) از مغنیان غرب . و رجوع به عقد الفرید ج 7 صص 41 - 49 شود.


زنین . [ زَ ] (ع ص ) آنکه او را کمیز به شتاب گرفته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و منه الحدیث : لایصلین احدکم و هو زنین ؛ ای حاقن . قیل و هو من یدفع الاخبثین معاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر آنکس که بول و غایط را با هم دفع کند.


پیشنهاد کاربران

زن ، جنس مونث ( خانم ) ، در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )


کلمات دیگر: