استه، ستوه: خسته، مانده، درمانده، وامانده، به تنگ آمده، افسرده وملول، خلاف نستوه، سته وبستوه وبسته نیزگفته اند
( صفت ) ۱ - مانده درمانده خسته عاجز . ۲ - افسرده ملول .
( صفت ) ۱ - مانده درمانده خسته عاجز . ۲ - افسرده ملول .
= ستوه
〈 استوه شدن (گشتن): (مصدر لازم) [قدیمی] درمانده شدن: ◻︎ ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی: لغتنامه: استوه).
جمع کلمه استوه به استوهدان که به نوعی نزدیک به معنی استخوان و به نوعی محل استخوان و یا دفن استخوان مردگان است