seam, sew, stitch
کوک زدن
فارسی به انگلیسی
to baste, to stitch loosely
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بخیه زدن با دست درروی پارچه و جامه
دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشد. بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه
دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشد. بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه
فرهنگ معین
(زَ دَ ) (مص م . ) دوختن پارگی ، بخیه زدن .
لغت نامه دهخدا
کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ). بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ). با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری
کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری
کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .
سوزنی.
و رجوع به کوک شود.جدول کلمات
شل
پیشنهاد کاربران
پَرک زدن = کوک زدن ( گویش تهرانی )
کلمات دیگر: