کلمه جو
صفحه اصلی

خاوند


مترادف خاوند : خداوند، صاحب، مالک، ولی نعمت، خواجه

مترادف و متضاد

۱. خداوند،
۲. صاحب، مالک
۳. ولینعمت
۴. خواجه


فرهنگ فارسی

مخفف خداوند
( اسم ) خداوند صاحب .

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) خداوند، صاحب .

لغت نامه دهخدا

خاوند. [ وَ ] ( اِ ) مخفف خداوند است که صاحب و بزرگ خانه باشد . ( از برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 360 ). تا دیگر باره بهزیمت شدند و خلقی بسیار از ایشان کشته شدند و آنکه ماند بگریخت و خاوند دیهه نرشخ زنی بود شوی او را شرف نام بود و او سرهنگ ابومسلم بود. ( از تاریخ بخارای نرشخی ص 84 ).
- امثال :
کالای بدبریش خاوند.
|| محدد که از حدود باشد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). فلک نهم که به عربی «محددالجهات » خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ).

خاوند. [ وَ ] ( اِ ) صاحب بزرگ خانه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ ضیاء ). || صاحب ملک. ( فرهنگ ضیاء ). || ولی نعمت. || مغرب. ( ناظم الاطباء ).

خاوند. [ وَ ] ( اِخ ) رجوع به خواجه خاوند و خواجه خواند شود.

خاوند. [ وَ ] (اِ) صاحب بزرگ خانه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ ضیاء). || صاحب ملک . (فرهنگ ضیاء). || ولی نعمت . || مغرب . (ناظم الاطباء).


خاوند. [ وَ ] (اِ) مخفف خداوند است که صاحب و بزرگ خانه باشد . (از برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 360). تا دیگر باره بهزیمت شدند و خلقی بسیار از ایشان کشته شدند و آنکه ماند بگریخت و خاوند دیهه نرشخ زنی بود شوی او را شرف نام بود و او سرهنگ ابومسلم بود. (از تاریخ بخارای نرشخی ص 84).
- امثال :
کالای بدبریش خاوند .
|| محدد که از حدود باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). فلک نهم که به عربی «محددالجهات » خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء).


خاوند. [ وَ ] (اِخ ) رجوع به خواجه خاوند و خواجه خواند شود.


فرهنگ عمید

= خداوند

خداوند#NAME?


دانشنامه عمومی

صاحب


پیشنهاد کاربران

خاوند برابر پارسی واژه صاحب و مالک میباشد و بهتر است بجای این واژگان ما واژه خاوند را بکار بریم.


کلمات دیگر: