کلمه جو
صفحه اصلی

ملاحظه


مترادف ملاحظه : بررسی، دید، نظر، نگرش، احتیاط، حزم، دوراندیشی، رعایت، مراعات، اعتنا، امعان، پاس، پروا، توجه، محابا، التفات، مراقبت، عنایت، بررسی کردن، توجه کردن، التفات کردن

برابر پارسی : نگاه کردن، نگرش، نگریستن

فارسی به انگلیسی

observation, notice, perusal, consideration, respect, regard, remarks, chariness, deference, prudence, thought, remark

observation, notice, consideration, regard, remark


chariness, consideration, deference, prudence, regard, respect, thought


فارسی به عربی

احترام , اعتبار , انتباه , کیاسة , ملاحظة

عربی به فارسی

اجازه نامه , ورقه جيره , يادداشت مختصر , پروانه , ورقه راي را ثبت کردن , اجازه نامه جا و خوراک صادر کردن , ياداشت , تبصره , توجه کردن , ذکر کردن , ملا حضه کردن , اخطار , اگهي , مشاهده , ملا حظه , نظر , تذکر


مترادف و متضاد

remark (اسم)
اظهار، تذکر، توجه، بیان، ملاحظه، فرمایش، عرضه داشت، تبصره

consideration (اسم)
توجه، رسیدگی، مراعات، ملاحظه، سنجش

regard (اسم)
توجه، نظر، سلام، مراعات، بابت، ملاحظه، درود، احترام، نگاه، رعایت، باره

reservation (اسم)
ذخیره، شرط، قید، احتیاط، ملاحظه، استثناء، کتمان، تقیه، قطعه زمین اختصاصی

caution (اسم)
پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری

prudence (اسم)
احتیاط، ملاحظه، حزم

observation (اسم)
نظر، مراقبت، ملاحظه، رعایت، مشاهده، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده

chariness (اسم)
ملاحظه

tact (اسم)
ملاحظه، نزاکت، کاردانی، سلیقه، درایت

بررسی، دید، نظر، نگرش


احتیاط، حزم، دوراندیشی، رعایت، مراعات


اعتنا، امعان، پاس، پروا، توجه، محابا، التفات، مراقبت، عنایت


بررسی کردن، توجه کردن، التفات کردن


۱. بررسی، دید، نظر، نگرش
۲. احتیاط، حزم، دوراندیشی، رعایت، مراعات
۳. اعتنا، امعان، پاس، پروا، توجه، محابا، التفات، مراقبت، عنایت
۴. بررسی کردن، توجه کردن، التفات کردن


فرهنگ فارسی

یکدیگررابه گوشه چشم نگریستن، نگاه کردن، مراقبت کردن
۱ - ( مصدر ) دیدن نگاه کردن . ۲ - یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن . ۳ - مراقبت کردن . ۴ - مراعات کردن . ۵ - ( اسم ) نظر نگرش . ۶ - مراقبت . ۷ - مراعات : [ ... بجهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد . ] ( عالم آرائ . چا.امیرکبیر۲٠۱ ) جمع : ملاحظات .
به گوشه چشم که با سوی گوش دارد نگریستن . همدیگر را نگریستن به دنبال چشم .

فرهنگ معین

(مُ حَ ظَ یا حِ ظِ ) [ ع . ملاحظة ] (مص م . ) ۱ - نگاه کردن ، مراقبت کردن . ۲ - مراعات کردن .

لغت نامه دهخدا

ملاحظه. [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] ( ازع ، اِمص ) ملاحظة. دیدن. نگریستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مأخوذ از تازی ، نگاه و نظر. ( ناظم الاطباء ). نگرش : دوم ملاحظه معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 306 ). تسکین حرارت این خوف به ملاحظه مواعید مرجیه صورت بندد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 388 ). چه مطالعه اختیار کلی و ملاحظه افضلیت آن به ترک اختیار جزوی فرماید. ( مصباح الهدایه ص 400 ). و رجوع به ملاحظة شود.
- ملاحظه شدن ؛ دیده شدن و نگریسته شدن و مشاهده شدن. ( ناظم الاطباء ). رؤیت شدن.
- ملاحظه فرمودن ؛ نگاه کردن. نگریستن. دیدن : پدر او را از هرات به حضرت آوردند به نظر احترام ملاحظه فرمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 347 ). مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال که چون این کتاب به شرف مطالعه ایشان رسد...به عین رضا ملاحظه فرمایند. ( تاریخ قم ص 3 ).
- ملاحظه کردن ؛دیدن و نگریستن. ( ناظم الاطباء ). نگاه کردن چیزی را به چشم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رؤیت کردن : اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاو ماهی ملاحظه کردی. ( مجالس سعدی ). پس صاحب وضو باید که به مطالعه معانی آن اسرار وضو در هر عضوی ملاحظه کند. ( مصباح الهدایه چ همائی ص 294 ).
|| رعایت. توجه : سبب این خوف دو چیزند محبت الهی وملاحظه مکر. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 389 ). به جهت ملاحظه شب به شهر نیامد و درجانب شمالی شهر نزول کرد. ( عالم آرا چ امیرکبیر ص 201 ).
- ملاحظه چیزی کردن ؛ رعایت کردن. مراعات کردن : ملاحظه حال ضعفا را باید کرد.
|| تأمل و تفکر. ( ناظم الاطباء ).
- ملاحظه کردن ؛ اندیشیدن و تأمل کردن. ( ناظم الاطباء ) :
مکن ملاحظه از آهم ای بهشت وجود
که عود مجمر آزادگان ندارد دود.
صائب ( ازآنندراج ).

ملاحظة. [ م ُ ح َ ظَ ] (ع مص ) به گوشه ٔ چشم که با سوی گوش دارد نگریستن . (تاج المصادربیهقی ). همدیگر را نگریستن به دنبال چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث ). یکدیگر را نگریستن به گوشه ٔ چشم . لِحاظ.(از اقرب الموارد). || نگریستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مراقبت کردن و نگریستن . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاحظه شود. || توجه نفس است به سوی معلوم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).


فرهنگ عمید

۱. نگاه کردن.
۲. توجه و خوش خویی با کسی.
۳. بررسی.

فرهنگ فارسی ساره

نگرش


پیشنهاد کاربران

بی ملاحظه :بی توجه به جوانب.
مردم بی ملاحظه در این شرایط کرنایی به سفر نوروزی رفتند.

مشاهده و بررسی محیط در لحظه

بررسی، دید، نظر، نگرش، احتیاط، حزم، دوراندیشی، رعایت، مراعات، اعتنا، امعان، پاس، پروا، توجه، محابا، التفات، مراقبت، عنایت، بررسی کردن، توجه کردن، التفات کردن


کلمات دیگر: