زین , طابق
زینت کردن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
اراستن، ارایش دادن، تزئین کردن، زینت کردن، پیراستن، اذین کردن، نشان یا مدال دادن به
اراستن، پوشاندن، زینت کردن، عرشه دار کردن
فرهنگ فارسی
آرایش کردن و پیراستن و بزک کردن
لغت نامه دهخدا
زینت کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرایش کردن و پیراستن و بزک کردن. ( ناظم الاطباء ). آراستن و پیراستن کسی یا چیزی را :
نه از بهر خود می ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج.
خزان را از این رهگذر داغ کرد.
نه از بهر خود می ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج.
سعدی ( بوستان ).
بهار آمد و زینت باغ کردخزان را از این رهگذر داغ کرد.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
رجوع به زینت و دیگر ترکیبهای آن شود.پیشنهاد کاربران
نگارین کردن. [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زینت کردن. ( ناظم الاطباء ) . نگار کردن.
کلمات دیگر: