burner (of a lamp), bung (of a cask), socket
سرپیچ
فارسی به انگلیسی
socket
فارسی به عربی
عنید , مقبس
مترادف و متضاد
طاس، مهره، سرپیچ، سرنوشت، جفت طاس، سر سکه، قمار
اتصال، جفت کردن، جفت، سرپیچ، متصل کننده، جفت شدگی، جفت ساز، جالس
مهره، سرپیچ، جوز، اجیل، چرخ دنده ساعت
اتشخان، چراغ خوراکپزی یاگرم کن، سرپیچ
سرپیچ
سرکش، معاند، یاغی، سرپیچ، متمرد
ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه
خیره، شیطان، سرکش، سرپیچ، متمرد، نامطیع، عاصی، گردن کش، نا فرمان
فرهنگ فارسی
عمامه، دستار، شالی که دورسرببندند، آلتی که درچراغ برق که لامپ به آن پیچیده میشود
۱ - دستار عمامه . ۲ - زینتی از زر و سیم و جواهر که در عمامه و دستار قراردهند ۳ - یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا میگیرد و آن را ببدنه چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد .
۱ - دستار عمامه . ۲ - زینتی از زر و سیم و جواهر که در عمامه و دستار قراردهند ۳ - یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا میگیرد و آن را ببدنه چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد .
فرهنگ معین
( ~ . ) (اِمر. ) ۱ - آن چه که بر سر چیزی می پیچند. ۲ - دستار، عمامه . ۳ - زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند. ۴ - یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا می گیرد و آن را به بدنة چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد. ۵ - وسیلة گود
( ~ .) (اِمر.) 1 - آن چه که بر سر چیزی می پیچند. 2 - دستار، عمامه . 3 - زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند. 4 - یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا می گیرد و آن را به بدنة چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد. 5 - وسیلة گود شیارداری از جنس عایق که لامپ درون آن می پیچد و به سیم برق وصل می شود.
لغت نامه دهخدا
سرپیچ. [ س َ ] ( نف مرکب ) سرپیچنده از فرمان و دستور. || ( اِمرکب ) آنچه به سر پیچند. دستار. عمامه :
ماننده مار پیچ برپیچ
پیچیده سر از کلاه و سرپیچ.
زندگی را در فراقت هیچ میدانیم ما
مرگ را در شام غم سرپیچ میدانیم ما.
ماننده مار پیچ برپیچ
پیچیده سر از کلاه و سرپیچ.
نظامی.
|| کنایه از پینکی و مقدمه خواب که در عرف هند اونگنا گویند. ( آنندراج ) : زندگی را در فراقت هیچ میدانیم ما
مرگ را در شام غم سرپیچ میدانیم ما.
میرنجات ( از آنندراج ).
|| قسمت بالایی لامپ زیر لوله که فتیله از آن گذرد و به پائین درآیدو از آنجا با پیچ آن را بالا و پائین توان کشید. ( یادداشت مؤلف ).فرهنگ عمید
۱. (برق ) آلتی در چراغ برق که لامپ به آن پیچیده می شود.
۲. آلتی در چراغ نفتی که فتیله در آن بالا و پایین می رود.
۳. [قدیمی] عمامه، دستار، شالی که به دور سر ببندند: مانندۀ مار پیچ برپیچ / پیچیده سر از کلاه و سرپیچ (نظامی۳: ۴۴۶ ).
۲. آلتی در چراغ نفتی که فتیله در آن بالا و پایین می رود.
۳. [قدیمی] عمامه، دستار، شالی که به دور سر ببندند: مانندۀ مار پیچ برپیچ / پیچیده سر از کلاه و سرپیچ (نظامی۳: ۴۴۶ ).
جدول کلمات
دستار
کلمات دیگر: