to offend, to annoy, to displease
رنجاندن
فارسی به انگلیسی
affront, alienation, blister, bruise, chafe, disoblige, displease, estrange, miff, offend, pique, rankle, ruffle, upset
فارسی به عربی
اتعب , ازعج , اغضب , اغظ , اکبح , اهن
مترادف و متضاد
تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن
پست کردن، کشتن، ازردن، رنجاندن، ریاضت دادن
ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، رنجه دادن
رنجاندن، دلخور کردن، اذیت کردن، تخطی کردن، صدمه زدن، متغیر کردن
ازردن، رنجاندن، عذاب دادن، بد دانستن، بیزار بودن، فرسوده شدن، بی میل بودن
برانگیختن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عصبانی کردن، سوزش دادن
برانگیختن، تهیه کردن، تقلا کردن، رنجاندن، ایجاد کردن، اشفته کردن، خاموش کردن، از ساحل عازم شدن
فرهنگ فارسی
رنج دادن، رنجانیدن، رنج دهنده، آزرده شده
( مصدر ) رنج دادن آزردن .
( مصدر ) رنج دادن آزردن .
لغت نامه دهخدا
رنجاندن. [ رَ دَ ] ( مص ) رجوع به رنجانیدن شود.
فرهنگ عمید
رنج دادن، به رنج انداختن، آزرده ساختن: چو دانی که بر تو نمانَد جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴ حاشیه ).
جدول کلمات
ازردن
پیشنهاد کاربران
آزردن
- دل کسی درهم شکستن، رنجاندن ؛ وی را آزرده خاطر کردن :
درهم شکسته ای دل خاقانی از جفا
تاوان بده ز لعل دوگوهر شکسته ای.
خاقانی.
درهم شکسته ای دل خاقانی از جفا
تاوان بده ز لعل دوگوهر شکسته ای.
خاقانی.
تعذیب
موجبات رنجش کسی را فراهم آوردن
کلمات دیگر: