رنجور کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اصب
مترادف و متضاد
رنجور کردن، ازردن، پریشان کردن
فرهنگ فارسی
برنجوری مبتلا ساختن دچار رنجوری گردانیدن سبب رنجوری گشتن
لغت نامه دهخدا
رنجور کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به رنجوری مبتلا ساختن. دچار رنجوری گردانیدن. سبب رنجوری گشتن. رجوع به رنجور و رنجوری شود.
کلمات دیگر: