to stampede or shy
رم کردن
فارسی به انگلیسی
bolt, shy
فارسی به عربی
خجول
مترادف و متضاد
شروع کردن، رم کردن، عزیمت کردن، دایر کردن، بنیاد نهادن، از جا پریدن، اغازیدن
رم کردن، پرت کردن، از جا پریدن
تامل کردن، رم کردن، کار سرم بندی کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( رمید رمد خواهد رمید برم رمنده رمان رمیده رمش ) ۱ - ترسیدن و گریختن رم کردن . ۲ - احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت .
لغت نامه دهخدا
رم کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رمیدن. رجوع به رمیدن شود.
گویش اصفهانی
تکیه ای: ram bekeri
طاری: ram kard(mun)
طامه ای: ram kardan
طرقی: rem kardmun
کشه ای: ram kardmun
نطنزی: ram kardan
واژه نامه بختیاریکا
( رَم کِردِن ) جِستِن
پیشنهاد کاربران
فرار کردن
کلمات دیگر: