مترادف سرسپردن : مطیع شدن، منقاد شدن، متابعت کردن، تسلیم شدن، فرمانبردار شدن، مطیع گشتن
سرسپردن
مترادف سرسپردن : مطیع شدن، منقاد شدن، متابعت کردن، تسلیم شدن، فرمانبردار شدن، مطیع گشتن
فارسی به عربی
ارتکب
مترادف و متضاد
مطیع شدن، منقاد شدن، متابعت کردن، تسلیم شدن، فرمانبردار شدن، مطیع گشتن
تسلیم شدن، سرسپردن
تسلیم شدن، سرسپردن، تمکین کردن، اطاعت کردن، مطیع شدن، فرمانبرداری کردن، حرف شنوی کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - فرمان بردن مطیع گشتن . ۲ - تسلیم شدن . ۳ - به حلقه ارادت مرشدی در آمدن .
فرهنگ معین
(سَ . س پُ دَ ) (مص ل . ) تسلیم شدن ، فرمان بردن .
پیشنهاد کاربران
مطیع بودن ؛ کنایه از مطیع بودن
کلمات دیگر: