کلمه جو
صفحه اصلی

رنج کشیدن

فارسی به انگلیسی

labor, languish

فارسی به عربی

اِجْتازَ

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - زحمت کشیدن مشقت کشیدن . ۲ - درد کشیدن تحمل درد کردن . ۳ - اندوه خوردن غصه خوردن .
تحمل مشقت و سختی کردن تعب و زحمت را متحمل شدن تکلف

لغت نامه دهخدا

رنج کشیدن. [ رَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تحمل مشقت و سختی کردن. تعب و زحمت را متحمل شدن. زحمت کشیدن. رنج بردن. مقاسات. ( دهار ). تکلف. بخشم رنج چیزی بکشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) :
کشیدی ورا گفت بسیار رنج
کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.
فردوسی.
این آزادمرد در هوای ما بسیار بلاها دیده است و رنجهای بزرگ کشیده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286 ). و خواجه اسماعیل رنجهای بسیار کشید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254 ). خوارزمشاه را رنج باید کشید. ( تاریخ بیهقی ص 355 ).
دل بیش کشد رنج چو دلبر دو شود
سر گردد رنجور چو افسر دو شود.
مسعودسعد.

گویش اصفهانی

تکیه ای: setam bekiši
طاری: setam kišây(mun)
طامه ای: ranǰ kešâɂan
طرقی: setam kišâymun
کشه ای: setam kišâymun
نطنزی: ranǰ kešâɂan


پیشنهاد کاربران

جان کندن

- عقوبت بردن ؛ رنج بردن. عذاب بردن :
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو به گر عقوبت برم.
سعدی.
- عقوبت کشیدن ؛ رنج بردن. عذاب کشیدن :
بناها در ازل محکم تو کردی
عقوبت در رهت باید کشیدن.
ناصرخسرو.

رنج کشیدن: آزار یافتن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۵۰ ) .

رنج پیمودن ؛ رنج بردن :
مرا چون مخزن الاسرار گنجی
چه باید در هوس پیمود رنجی.
نظامی.


کلمات دیگر: