مترادف سرپرستی کردن : نظارت کردن، اداره کردن، کفالت کردن
سرپرستی کردن
مترادف سرپرستی کردن : نظارت کردن، اداره کردن، کفالت کردن
فارسی به انگلیسی
direct, execute, father, head, overlook, oversee, preside, superintend, supervise
فارسی به عربی
تراس
مترادف و متضاد
تشویق کردن، سرپرستی کردن، ریاست کردن، نگهداری کردن، رئیس وار رفتار کردن، مشتری شدن
اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن
غم خوردن، سرپرستی کردن
سرپرستی کردن، درس خصوصی دادن به
سرپرستی کردن، ریاست کردن، مباشرت کردن، نظارت کردن بر
نظارت کردن، اداره کردن
کفالت کردن
۱. نظارت کردن، اداره کردن
۲. کفالت کردن
کلمات دیگر: