کلمه جو
صفحه اصلی

در رفته

فارسی به انگلیسی

dislocated, runaway

فارسی به عربی

مفکک

مترادف و متضاد

thrown (صفت)
مطرود، در رفته

disjointed (صفت)
متلاشی، بی ربط، مجزا، گسیخته، در رفته

shotten (صفت)
جابجا شده، بی فایده، دررفته، دلمه شده

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - در آمده بدرون رفته . ۲ - شانه خالی کرده . ۳ - پاره شده تغییر یافته : کف فرش در رفته است . ۴ - منهای مفروق : خرج در رفته دو هزار ریال برایش باقی مانده .

لغت نامه دهخدا

دررفته. [ دَرْ، رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی ( در معنی فاعلی ) از دررفتن. رفته. شده. || درآمده. بدرون رفته. || فرار کرده. || پاره شده. تغییر یافته : کف فرش در رفته است. پی و پاچین دررفته. || کسر شده. کم شده. منها شده.یک خیک روغن رَغم دررفته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). منهای. مفروق : خرج دررفته دو هزار ریال برایش باقی مانده. || در اصطلاح عامه ، شانه خالی کرده.

پیشنهاد کاربران

زه زده. [ زِه ْ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) از میدان دررفته. || وارفته و بی حال. ( فرهنگ فارسی معین ) .


کلمات دیگر: