کلمه جو
صفحه اصلی

شور کردن

فارسی به عربی

ملح

مترادف و متضاد

salt (فعل)
نمک پاشیدن، نمک زدن به، شور کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پر نمک کردن .
مشورت و مشاوره کردن

لغت نامه دهخدا

شور کردن. [ ش َ / شُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مشورت و کنکاش نمودن. ( ناظم الاطباء ). مشورت کردن. مشاوره کردن. رجوع به شور و شوری شود.

شور کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرنمک کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). تملیح. ( منتهی الارب ).
- شور کردن آب ؛ کنایه از ناسازگار کردن کار. ایجاد دشمنی و اختلاف کردن :
کسی را که دانی تو از تخم تور
که بر خیره کردند این آب شور.
فردوسی.
|| بانگ و خروش کردن. فغان و فریاد کردن :
نه جنبید رستم نه بنهاد گور
زواره همی کرد از آن گونه شور.
فردوسی.
پس آن شاهزاده برانگیخت بور
همی کشت مرد و همی کرد شور.
فردوسی.
با آنکه کنند ناله و شور
نتوان پس مرده رفت در گور.
امیرخسرو دهلوی.
|| فتنه و آشوب کردن. پیکار و جنگ کردن :
او نصیحت بشنید اما بدگوی لعین
در میان شور همی کرد سبب جستن شر.
فرخی.

شور کردن . [ ش َ / شُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت و کنکاش نمودن . (ناظم الاطباء). مشورت کردن . مشاوره کردن . رجوع به شور و شوری شود.


شور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرنمک کردن . (فرهنگ فارسی معین ). تملیح . (منتهی الارب ).
- شور کردن آب ؛ کنایه از ناسازگار کردن کار. ایجاد دشمنی و اختلاف کردن :
کسی را که دانی تو از تخم تور
که بر خیره کردند این آب شور.

فردوسی .


|| بانگ و خروش کردن . فغان و فریاد کردن :
نه جنبید رستم نه بنهاد گور
زواره همی کرد از آن گونه شور.

فردوسی .


پس آن شاهزاده برانگیخت بور
همی کشت مرد و همی کرد شور.

فردوسی .


با آنکه کنند ناله و شور
نتوان پس مرده رفت در گور.

امیرخسرو دهلوی .


|| فتنه و آشوب کردن . پیکار و جنگ کردن :
او نصیحت بشنید اما بدگوی لعین
در میان شور همی کرد سبب جستن شر.

فرخی .



جدول کلمات

املاح


کلمات دیگر: