کلمه جو
صفحه اصلی

رنگ امیزی

فارسی به انگلیسی

person skilled in colour-blending, colouring, coloration

فارسی به عربی

تلوین

مترادف و متضاد

coloration (اسم)
رنگ امیزی، فن رنگرزی، حالت رنگ پذیری

coloring (اسم)
رنگ امیزی

colouration (اسم)
رنگ امیزی، فن رنگرزی، حالت رنگ پذیری

polychromy (اسم)
رنگ امیزی، فن تهیه نقوش الوان

colouring (اسم)
رنگ امیزی

فرهنگ فارسی

( رنگ آمیزی ) ۱ - اختلاط رنگها . ۲ - نقاشی .

لغت نامه دهخدا

( رنگ آمیزی ) رنگ آمیزی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) آمیختن چندین رنگ مختلف چنانکه نقاشان کنند. آمیزش رنگهای گوناگون بهم. رجوع به رنگ آمیز شود. || حیله. مکر. نیرنگ. حیله بازی. نیرنگ سازی. مکاری. حیله گری. رجوع به رنگ آمیز و رنگ آمیختن شود.

فرهنگ عمید

( رنگ آمیزی ) ۱. ترکیب کردن رنگ های مختلف.
۲. رنگ زدن به چیزی.
۳. [قدیمی، مجاز] ریا، نیرنگ بازی.

فرهنگستان زبان و ادب

رنگ آمیزی
{staining} [علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی] به کار بردن مواد رنگی در بررسی بافت
{tinting} [شیمی، مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] آمیختن مواد رنگی با پوش رنگ برای انطباق نهایی رنگ پوش رنگ با رنگ مورد نظر

پیشنهاد کاربران

رنگ کردن


کلمات دیگر: