کلمه جو
صفحه اصلی

سرمازده

فارسی به انگلیسی

frost-bitten, nipped by cold

فارسی به عربی

مجمد

مترادف و متضاد

frozen (صفت)
محکم، بسته، سرمازده، یخ زده، منجمد یا یخ زده، بی حرکت، بدون ترقی، غیر قابل پرداخت تاانقضا مدت

frostbitten (صفت)
سرمازده

nipped (صفت)
سرمازده

فرهنگ فارسی

که از سرما آفت دیده باشد
۱ - ( صفت ) آنچه یا آنکه به سرما زدگی مبتلی گردد .

لغت نامه دهخدا

سرمازده. [ س َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) که از سرما آفت دیده باشد :
سرمازدگان را به ماه بهمن
خفتانه خر خز و پرنیان است.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 72 ).
و سرمازده را اندکی... اندر شراب صافی حل کنند و بدهند نافع باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). علاج چشمی که سرمازده باشد، کاه گندم اندر آب پزند و آن آب نیم گرم به چشم اندر چکانند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
شب سرمازده ز گرمی ریخت
صندلی با ترنج می آمیخت.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. گیاه یا درخت یا میوه که از سرما آسیب دیده باشد.
۲. عضوی از بدن که از سرما آسیب دیده و دچار سرمازدگی شده باشد.

دانشنامه عمومی

سرمازده (فیلم). سرمازده یک فیلم درام به کارگردانی شاروناس بارتاس است. این فیلم برای رقابت در بخش دو هفته کارگردانان هفتادمین جشنواره فیلم کن انتخاب شد.
۲۵ مه ۲۰۱۷ (۲۰۱۷-05-۲۵) (کن)


کلمات دیگر: