مترادف سرگرم کردن : مشغول کردن، دل بسته کردن، علاقه مند کردن | مشغول کردن، سرگرم ساختن، درگیر کردن، علاقه مند کردن، دل بسته کردن
سرگرم کردن
مترادف سرگرم کردن : مشغول کردن، دل بسته کردن، علاقه مند کردن | مشغول کردن، سرگرم ساختن، درگیر کردن، علاقه مند کردن، دل بسته کردن
فارسی به انگلیسی
amuse, busy, divert, employ, entertain, occupy
to amuse
فارسی به عربی
رجاء , ریاضة , سل
مترادف و متضاد
مشغول کردن، سرگرم ساختن
درگیر کردن
علاقهمند کردن، دلبسته کردن
۱. مشغول کردن
۲. دلبسته کردن، علاقهمند کردن
دلبسته کردن، علاقهمند کردن
جذب کردن، مات و متحیر کردن، سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن
قبول کردن، سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن، گرامی داشتن، پذیرایی کردن، مهمانی کردن از
سرگرم کردن، فریفتن، بدام انداختن، از راه بدر بردن، گمراه کردن و بردن
سرگرم کردن، مشغول کردن، اشغال کردن، تصرف کردن
سرگرم کردن
سرگرم کردن، خوشحال کردن، خشنود ساختن، لطفا، دلپذیر کردن، کیف کردن
۱. مشغول کردن، سرگرم ساختن
۲. درگیر کردن
۳. علاقهمند کردن، دلبسته کردن
فرهنگ فارسی
مشغول کردن
لغت نامه دهخدا
سرگرم کردن.[ س َ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مشغول کردن :
به یک آتش چو داغ لاله میسوزم در این گلشن
نه هر شمعی تواند کرد چون پروانه سرگرمم.
به یک آتش چو داغ لاله میسوزم در این گلشن
نه هر شمعی تواند کرد چون پروانه سرگرمم.
صائب ( از آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
سرگرم کردن در ترکی می شود " باشی قاتماق "
من اوشاق ، نه آنلایایدیم ؟/"باشیمی قاتیب" اوشاقلار
من ِ بچه چه می فهمیدم ؟ بچه ها ( در عالم بازی های کودکانه ) مرا چنان سرگرم کردند . ( که مرگ تو را نفهمیدم )
( گزیده اشعار ترکی شهریار ، شعر خان ننه )
من اوشاق ، نه آنلایایدیم ؟/"باشیمی قاتیب" اوشاقلار
من ِ بچه چه می فهمیدم ؟ بچه ها ( در عالم بازی های کودکانه ) مرا چنان سرگرم کردند . ( که مرگ تو را نفهمیدم )
( گزیده اشعار ترکی شهریار ، شعر خان ننه )
کلمات دیگر: