مترادف سرخ شدن : قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن، خجالت کشیدن، خشمگین شدن، برشته شدن، تفتیدن، تفته شدن
سرخ شدن
مترادف سرخ شدن : قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن، خجالت کشیدن، خشمگین شدن، برشته شدن، تفتیدن، تفته شدن
فارسی به انگلیسی
flame, flush
to turn red, to be roasted, to blush or flush
فارسی به عربی
احمر (فعل ماض ) , تدفق , خجل , نخب
مترادف و متضاد
برشته شدن، تفتیدن، تفتهشدن
خشمگین شدن
۱. قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن
۲. خجالت کشیدن
۳. خشمگین شدن
۴. برشته شدن، تفتیدن، تفتهشدن
سرخ شدن، خیط و پیت کردن، قرمز کردن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن
سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، روی آتش پختن
کباب کردن، بریان کردن، سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، برشته شدن، دود زدن
شرمنده شدن، سرخ شدن
سرخ شدن، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن
قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن
خجالت کشیدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - قرمز شدن چهره شخصی . ۲ - غضبناک گردیدن . ۳ - خجالت کشیدن .
فرهنگ معین
(سُ . شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - کنایه از: خشمگین شدن . ۲ - شرمسار شدن .
لغت نامه دهخدا
سرخ شدن. [ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رنگ سرخ گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). || در غضب شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). خشمگین شدن. ( مجموعه مترادفات ص 131 ). || کنایه از خجالت هم باشد. ( آنندراج ) :
به باغ برد ز زلفش صبا بدامن مشک
که غنچه سرخ شد و دست در گریبان کرد.
لبش را لعل خواندم سرخ چون یاقوت احمر شد.
به باغ برد ز زلفش صبا بدامن مشک
که غنچه سرخ شد و دست در گریبان کرد.
عماد فقیه ( از بهار عجم ).
رخش را مهر گفتم ماه من از من مکدر شدلبش را لعل خواندم سرخ چون یاقوت احمر شد.
میرزا هاشم محزون ( از آنندراج ).
|| برشته شدن در روغن داغ. ( یادداشت مؤلف ). || رنگ آتش گرفتن ، چنانکه آهن در کوره. ( یادداشت مؤلف ).پیشنهاد کاربران
سرخ شدن ( پوست صورت )
After sledding, the children's cheeks glowed
پس از سورتمه سواری گونه های بچه ها سرخ میشد
The glow of her face told us she'd been working hard out in the garden
[ترجمه ترگمان] سرخ شدگی صورتش به ما میگفت که در باغ سخت کار می کرده
After sledding, the children's cheeks glowed
پس از سورتمه سواری گونه های بچه ها سرخ میشد
The glow of her face told us she'd been working hard out in the garden
[ترجمه ترگمان] سرخ شدگی صورتش به ما میگفت که در باغ سخت کار می کرده
کلمات دیگر: