کلمه جو
صفحه اصلی

سرودن


مترادف سرودن : سراییدن، شعرگفتن، آواز خواندن، تغنی کردن

فارسی به انگلیسی

to sing, to compose or recite


compose, write


to sing, to compose or recite, compose, write

فارسی به عربی

اعدد , غن

مترادف و متضاد

سراییدن، شعرگفتن


آواز خواندن، تغنی کردن


۱. سراییدن، شعرگفتن
۲. آواز خواندن، تغنی کردن


sing (فعل)
خواندن، اواز خواندن، سرودن، سرود خواندن، سراییدن

compose (فعل)
درست کردن، ساختن، سرودن، تصنیف کردن

فرهنگ فارسی

سراییدن، آوازخواندن، شعرخواندن، سرودگوی
( مصدر ) ( سرود سراید خواهد سرود بسرا ( ی ) سراینده سروده سرایش ) ۱ - آواز خواندن تغنی کردن سراییدن . ۲ - ساختن سرود و شعر .
حرف زدن . آواز خواندن . تغنی کردن . سراییدن .

فرهنگ معین

(سُ دَ ) [ په . ] (مص ل . ) ۱ - آواز خواندن . ۲ - شعر گفتن .

لغت نامه دهخدا

سرودن. [ س ُ دَ ] ( مص ) از: سرو + دن ( پسوند مصدری )، پهلوی «سروتن » ( آواز خواندن )، اوستا ریشه «سراو» ( شنیدن )، هندی باستان ریشه «چراو» . آواز خواندن. تغنی کردن. سراییدن. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). نغمه کردن. ( آنندراج ). سراییدن. ( غیاث ). انشاد کردن. نظم کردن. شعر گفتن : پسر رومی در این معنی نیکو سروده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 372 ).
یکی پنج بیتی خوش آمد به گوش
که در محفلی می سرودند دوش.
سعدی.
|| حرف زدن. ( آنندراج ). گفتن :
سخن هیچ مسرای با رازدار
که او رابود نیز همساز و یار.
فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. آواز خواندن.
۲. [قدیمی] شعر خواندن.
۳. شعر گفتن. * سراییدن.

پیشنهاد کاربران

شهرک سرودن
معنیش


ترنم


کلمات دیگر: