مترادف خواسته : دعوی، قصد، مدعا، مرام، مطلوب، هدف، ثروت، دارایی، مال
خواسته
مترادف خواسته : دعوی، قصد، مدعا، مرام، مطلوب، هدف، ثروت، دارایی، مال
فارسی به انگلیسی
claim, demand, desideratum, desire, end, idea, ideal, intent, intention, petition, pleasure, purpose, requisition, studied, voice, want, will
wished, wanted, claimed, possessions, desire, object of claim
فارسی به عربی
امنیة , حاجة , رغبة , طلب
مترادف و متضاد
دعوی، قصد، مدعا
مرام، مطلوب، هدف
ثروت، دارایی، مال
۱. دعوی، قصد، مدعا
۲. مرام، مطلوب، هدف
۳. ثروت، دارایی، مال
خواسته
خواسته
خواسته
خواسته
خواسته، مطلوب
خواسته
خواسته
خواسته، ضروری، بایسته
خواسته، مطلوب، خواستنی
خواسته
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - طلب شده . ۲ - اراده شده . ۳ - ( اسم ) مال ثروت دارایی . ۴ - امر مورد دعوی ( مدعی به )
فرهنگ معین
(خا تِ ) [ په . ] ۱ - (ص مف . ) طلب شده . ۲ - اراده شده . ۳ - (اِ. ) مال ، ثروت . ۴ - امر مورد دعوی .
لغت نامه دهخدا
خواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (اِ) زر. مال . اسباب . جمعیت . سامان . ملک . املاک . آنچه دلخواه باشد. (برهان ). مال . عَرَض . ضیعت . مال جز محصولات ارضی . (یادداشت بخط مؤلف ) :
دانش و خواسته ست نرگس و گل
که بیک جای نشکفد با هم
هرکه را دانش است خواسته نیست
هرکه را خواسته ست دانش کم .
خواسته تاراج کرده سودهایت بر زیان
لشکرت همواره یافه چون رمه ٔ رفته شبان .
ببایدْش دادن بسی خواسته
که نیکو بود داد ناخواسته .
و گفت هیچکس را با این پسران و این خواسته ها کاری نیست . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و جایهایی اند با خواسته و نعمت و آبادانی . (حدود العالم ). و این بجشکان را بر خون و خواسته ٔ ایشان حکم باشد. (حدود العالم ). خواسته ٔ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست . (حدود العالم ). شهرهایی اند با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدودالعالم ).
بدرویش داد آنهمه خواسته
زر و سیم و اسبان آراسته .
مرا خواسته هست و گنج و سپاه
ببخت تو هم تیغ و هم تاج و گاه .
بنزد سیاوش بر این خواسته
ز هر چیز گنجی بیاراسته .
بیاورد گرسیوز آن خواسته
که روی زمین زآن شد آراسته .
عالمی بینم بر درگه او خواسته خواه .
گر همه خواسته ٔ خویش بخواهند دهد
نبرد طبع ز جای و نکندروی گران .
خواسته گرچه عزیز است وخطرمند بود
بر آن خواسته ده خواسته را نیست خطر.
هر کجا دست راد او باشد
نبود هیچکس ز خواسته تنگ .
عادلست او بهمه رویی و از دو کف او
روز و شب باشدبر خواسته بیداد و ستم .
گر خواسته ٔتو از پی خواسته ایم
رو بار دگر خواه که ما خواسته ایم .
نه ساز داد که ازبهر خویش سازم ملک
نه خواسته که بجای شما کنم احسان .
یا ببندد یا گشاید یا ستاند یا دهد
تا جهان برپای باشد شاه را این چار کار
آنچه بستاند ولایت آنچه بدْهد خواسته
آنچه بندد پای دشمن آنچه بگشاید حصار.
نه نیز از تو آن خواسته چشم دارم
که باشد بدان مر ترا بازمانی .
خواسته داری و ساز بی غمیت هست باز
ایمنی و عز و ناز فرهی و دین و داد.
هست حرص او بمال و خواسته ازبهر جود
حرص چون چونین بود محمود باشد حرص و آز.
و درچنین احوال و جوانی و نیرو و نعمت و خواسته بی رنج پیداست که چند تجربت وی را حاصل میشود. (تاریخ بیهقی ).
جوانی و با ایمنی خواسته
چه خوش باشد این هر سه آراسته .
سه چیز است اندر جهان خواسته
که روزی و دانش کند کاسته .
چو اندک بود خواسته با کسی
ز دادنْش زفتی بگیرد بسی .
که را خواسته کارش آراسته ست .
خواسته و زن و فرزند مردمان در امن وحفظ بودی . (نوروزنامه ).
بخون و خواسته ٔ مهتران شدم قاصد
ربا و رشوه پذیرفتم از صبی و یتیم .
آن روز که تو خواسته ناخواسته بخشی
کس مر شعرا را ندهد راه بدهلیز.
ده روز گوید ارچه وزیری مرا بدی
من بودمی ز خواسته قارون روزگار.
خواستش با هزار خواسته بیش
گوهری یافت هم ز گوهر خویش .
یافت شبی چون سحر آراسته
خواسته های بدعا خواسته .
لیکن ز قوت چاره نمی بینم
گر خواسته نباشد بسیارم .
|| اراده . (یادداشت بخط مؤلف ) :
تا در میانه خواسته ٔ کردگار چیست .
|| مرغوب . مطلوب . محبوب . آنچه را که کسی خواسته است . مراد. مقصود. (یادداشت مؤلف ). || (ن مف ) نعت مفعولی از مصدر خواستن . (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج نقل کند: هرچند استعمال آن مبنی للفاعل است چنانکه بگویند خدا خواسته ، لکن گاهی بمعنی للمفعول هم مستعمل میشود که بمعنی خواسته شده باشد مانند لفظ گفته و شنیده در این عبارت که حرف گفته فاش می گردد و شنیده یاد می ماند و از این قبیل است در این بیت :
شبی چون سحر زیور آراسته
بچندین دعای سحر خواسته .
پس منصور... برخواسته عم ، ابومسلم را ازآن عظیم خشم آمد گفت بر خون مسلمانان ریختن امینم . (مجمل التواریخ و القصص ).
- دلخواسته ؛ هوی . آنچه موردعلاقه است .
- ناخواسته ؛ غیرمرغوب . نامطلوب .
|| معنی ، چنانکه در عربی گویند بالمعنی فلان ، درفارسی گویند بخواسته ٔ فلان . (برهان قاطع). جان سخن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- بخواسته ؛ بمعنی . (ناظم الاطباء).
|| مایلزم مسافرت و آنچه در سفر لازم میشود. || ملزومات ِ رفتن بجنگ . (ناظم الاطباء). || سؤل . سؤله . (یادداشت مؤلف ).
دانش و خواسته ست نرگس و گل
که بیک جای نشکفد با هم
هرکه را دانش است خواسته نیست
هرکه را خواسته ست دانش کم .
شهید.
خواسته تاراج کرده سودهایت بر زیان
لشکرت همواره یافه چون رمه ٔ رفته شبان .
رودکی .
ببایدْش دادن بسی خواسته
که نیکو بود داد ناخواسته .
دقیقی .
و گفت هیچکس را با این پسران و این خواسته ها کاری نیست . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و جایهایی اند با خواسته و نعمت و آبادانی . (حدود العالم ). و این بجشکان را بر خون و خواسته ٔ ایشان حکم باشد. (حدود العالم ). خواسته ٔ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست . (حدود العالم ). شهرهایی اند با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدودالعالم ).
بدرویش داد آنهمه خواسته
زر و سیم و اسبان آراسته .
فردوسی .
مرا خواسته هست و گنج و سپاه
ببخت تو هم تیغ و هم تاج و گاه .
فردوسی .
بنزد سیاوش بر این خواسته
ز هر چیز گنجی بیاراسته .
فردوسی .
بیاورد گرسیوز آن خواسته
که روی زمین زآن شد آراسته .
فردوسی .
عالمی بینم بر درگه او خواسته خواه .
فرخی .
گر همه خواسته ٔ خویش بخواهند دهد
نبرد طبع ز جای و نکندروی گران .
فرخی .
خواسته گرچه عزیز است وخطرمند بود
بر آن خواسته ده خواسته را نیست خطر.
فرخی .
هر کجا دست راد او باشد
نبود هیچکس ز خواسته تنگ .
فرخی .
عادلست او بهمه رویی و از دو کف او
روز و شب باشدبر خواسته بیداد و ستم .
فرخی .
گر خواسته ٔتو از پی خواسته ایم
رو بار دگر خواه که ما خواسته ایم .
فرخی .
نه ساز داد که ازبهر خویش سازم ملک
نه خواسته که بجای شما کنم احسان .
فرخی .
یا ببندد یا گشاید یا ستاند یا دهد
تا جهان برپای باشد شاه را این چار کار
آنچه بستاند ولایت آنچه بدْهد خواسته
آنچه بندد پای دشمن آنچه بگشاید حصار.
عنصری (از شرفنامه ٔ منیری ).
نه نیز از تو آن خواسته چشم دارم
که باشد بدان مر ترا بازمانی .
منوچهری .
خواسته داری و ساز بی غمیت هست باز
ایمنی و عز و ناز فرهی و دین و داد.
منوچهری .
هست حرص او بمال و خواسته ازبهر جود
حرص چون چونین بود محمود باشد حرص و آز.
منوچهری .
و درچنین احوال و جوانی و نیرو و نعمت و خواسته بی رنج پیداست که چند تجربت وی را حاصل میشود. (تاریخ بیهقی ).
جوانی و با ایمنی خواسته
چه خوش باشد این هر سه آراسته .
اسدی (گرشاسبنامه ).
سه چیز است اندر جهان خواسته
که روزی و دانش کند کاسته .
اسدی .
چو اندک بود خواسته با کسی
ز دادنْش زفتی بگیرد بسی .
اسدی .
که را خواسته کارش آراسته ست .
اسدی .
خواسته و زن و فرزند مردمان در امن وحفظ بودی . (نوروزنامه ).
بخون و خواسته ٔ مهتران شدم قاصد
ربا و رشوه پذیرفتم از صبی و یتیم .
سوزنی .
آن روز که تو خواسته ناخواسته بخشی
کس مر شعرا را ندهد راه بدهلیز.
سوزنی .
ده روز گوید ارچه وزیری مرا بدی
من بودمی ز خواسته قارون روزگار.
سوزنی .
خواستش با هزار خواسته بیش
گوهری یافت هم ز گوهر خویش .
نظامی .
یافت شبی چون سحر آراسته
خواسته های بدعا خواسته .
نظامی .
لیکن ز قوت چاره نمی بینم
گر خواسته نباشد بسیارم .
مسعود سعد.
|| اراده . (یادداشت بخط مؤلف ) :
تا در میانه خواسته ٔ کردگار چیست .
حافظ.
|| مرغوب . مطلوب . محبوب . آنچه را که کسی خواسته است . مراد. مقصود. (یادداشت مؤلف ). || (ن مف ) نعت مفعولی از مصدر خواستن . (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج نقل کند: هرچند استعمال آن مبنی للفاعل است چنانکه بگویند خدا خواسته ، لکن گاهی بمعنی للمفعول هم مستعمل میشود که بمعنی خواسته شده باشد مانند لفظ گفته و شنیده در این عبارت که حرف گفته فاش می گردد و شنیده یاد می ماند و از این قبیل است در این بیت :
شبی چون سحر زیور آراسته
بچندین دعای سحر خواسته .
؟
پس منصور... برخواسته عم ، ابومسلم را ازآن عظیم خشم آمد گفت بر خون مسلمانان ریختن امینم . (مجمل التواریخ و القصص ).
- دلخواسته ؛ هوی . آنچه موردعلاقه است .
- ناخواسته ؛ غیرمرغوب . نامطلوب .
|| معنی ، چنانکه در عربی گویند بالمعنی فلان ، درفارسی گویند بخواسته ٔ فلان . (برهان قاطع). جان سخن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- بخواسته ؛ بمعنی . (ناظم الاطباء).
|| مایلزم مسافرت و آنچه در سفر لازم میشود. || ملزومات ِ رفتن بجنگ . (ناظم الاطباء). || سؤل . سؤله . (یادداشت مؤلف ).
خواسته. [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] ( اِ ) زر. مال. اسباب. جمعیت. سامان. ملک. املاک. آنچه دلخواه باشد. ( برهان ). مال. عَرَض. ضیعت. مال جز محصولات ارضی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دانش و خواسته ست نرگس و گل
که بیک جای نشکفد با هم
هرکه را دانش است خواسته نیست
هرکه را خواسته ست دانش کم.
لشکرت همواره یافه چون رمه رفته شبان.
که نیکو بود داد ناخواسته.
بدرویش داد آنهمه خواسته
زر و سیم و اسبان آراسته.
ببخت تو هم تیغ و هم تاج و گاه.
ز هر چیز گنجی بیاراسته.
که روی زمین زآن شد آراسته.
نبرد طبع ز جای و نکندروی گران.
بر آن خواسته ده خواسته را نیست خطر.
نبود هیچکس ز خواسته تنگ.
روز و شب باشدبر خواسته بیداد و ستم.
رو بار دگر خواه که ما خواسته ایم.
نه خواسته که بجای شما کنم احسان.
تا جهان برپای باشد شاه را این چار کار
آنچه بستاند ولایت آنچه بدْهد خواسته
آنچه بندد پای دشمن آنچه بگشاید حصار.
دانش و خواسته ست نرگس و گل
که بیک جای نشکفد با هم
هرکه را دانش است خواسته نیست
هرکه را خواسته ست دانش کم.
شهید.
خواسته تاراج کرده سودهایت بر زیان لشکرت همواره یافه چون رمه رفته شبان.
رودکی.
ببایدْش دادن بسی خواسته که نیکو بود داد ناخواسته.
دقیقی.
و گفت هیچکس را با این پسران و این خواسته ها کاری نیست. ( ترجمه تفسیر طبری ). و جایهایی اند با خواسته و نعمت و آبادانی. ( حدود العالم ). و این بجشکان را بر خون و خواسته ایشان حکم باشد. ( حدود العالم ). خواسته ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. ( حدود العالم ). شهرهایی اند با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. ( حدودالعالم ).بدرویش داد آنهمه خواسته
زر و سیم و اسبان آراسته.
فردوسی.
مرا خواسته هست و گنج و سپاه ببخت تو هم تیغ و هم تاج و گاه.
فردوسی.
بنزد سیاوش بر این خواسته ز هر چیز گنجی بیاراسته.
فردوسی.
بیاورد گرسیوز آن خواسته که روی زمین زآن شد آراسته.
فردوسی.
عالمی بینم بر درگه او خواسته خواه.فرخی.
گر همه خواسته خویش بخواهند دهدنبرد طبع ز جای و نکندروی گران.
فرخی.
خواسته گرچه عزیز است وخطرمند بودبر آن خواسته ده خواسته را نیست خطر.
فرخی.
هر کجا دست راد او باشدنبود هیچکس ز خواسته تنگ.
فرخی.
عادلست او بهمه رویی و از دو کف اوروز و شب باشدبر خواسته بیداد و ستم.
فرخی.
گر خواسته ٔتو از پی خواسته ایم رو بار دگر خواه که ما خواسته ایم.
فرخی.
نه ساز داد که ازبهر خویش سازم ملک نه خواسته که بجای شما کنم احسان.
فرخی.
یا ببندد یا گشاید یا ستاند یا دهدتا جهان برپای باشد شاه را این چار کار
آنچه بستاند ولایت آنچه بدْهد خواسته
آنچه بندد پای دشمن آنچه بگشاید حصار.
عنصری ( از شرفنامه منیری ).
نه نیز از تو آن خواسته چشم دارم فرهنگ عمید
۱. چیزی که مورد نیاز است، مطلوب.
۲. (اسم ) (حقوق ) مال مورد دعوی، مدعیٌ به.
۳. [قدیمی] اراده.
۴. (اسم ) [قدیمی] مال، دارایی، ثروت.
۲. (اسم ) (حقوق ) مال مورد دعوی، مدعیٌ به.
۳. [قدیمی] اراده.
۴. (اسم ) [قدیمی] مال، دارایی، ثروت.
دانشنامه عمومی
خواسته می تواند از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. در جوامع سکولار خواستن ممکن است همان میل در نظر گرفته شود که در علومی از قبیل روانشناسی یا جامعه شناسی مورد مطالعه قرار می گیرد. خواسته در اقتصاد نیز به عنوان یک عنصر ضروری در حفظ و ادامه ی جوامع سرمایه داریای که حول محورهایی مانند مصرف گرایی سازمان یافته اند مورد بررسی قرار گیرد. خواسته همچنین می تواند به صورت غیر سکولار و از طرق روحانی، اخلاقی یا مذهبی مورد بررسی قرار گیرد که این امر به ویژه در علی الخصوص در آیین بودایی مطالعه شود.
در علم اقتصاد ، خواسته چیزی است که مورد طلب است. در اقتصاد گفته می شود که هر فرد خواسته های نامحدودی دارد اما منابع محدودند. بنابراین، مردم نمی توانند همه چیزهایی را که می خواهند داشته باشند و باید به دنبال جایگزین هایی باشند که توانایی تقبل هزینه اش را دارند.
خواسته ها متفاوت از نیازها هستند. نیاز چیزی است که وجودش برای زنده ماندن ضروری است (مانند غذا و سرپناه)، در حالی که خواسته صرفا چیزی است که فرد می خواهد آن را داشته باشد. برخی از اقتصاددانان این تمایز را رد کرده اند و معتقدند که همه این ها در حوزه ی خواسته می گنجند و صرفا از نظر اهمیت متمایز می شوند. از این منظر، خواسته ها و نیازها می توانند به عنوان نمونه هایی از تقاضا در نظر گرفته شوند.
در علم اقتصاد ، خواسته چیزی است که مورد طلب است. در اقتصاد گفته می شود که هر فرد خواسته های نامحدودی دارد اما منابع محدودند. بنابراین، مردم نمی توانند همه چیزهایی را که می خواهند داشته باشند و باید به دنبال جایگزین هایی باشند که توانایی تقبل هزینه اش را دارند.
خواسته ها متفاوت از نیازها هستند. نیاز چیزی است که وجودش برای زنده ماندن ضروری است (مانند غذا و سرپناه)، در حالی که خواسته صرفا چیزی است که فرد می خواهد آن را داشته باشد. برخی از اقتصاددانان این تمایز را رد کرده اند و معتقدند که همه این ها در حوزه ی خواسته می گنجند و صرفا از نظر اهمیت متمایز می شوند. از این منظر، خواسته ها و نیازها می توانند به عنوان نمونه هایی از تقاضا در نظر گرفته شوند.
wiki: کمدی-درام است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آمیتاب باچان، آنیل کاپور، پریتی زینتا و گریسی سینگ اشاره کرد.
wiki: خواسته (فیلم)
پیشنهاد کاربران
خواسته:به معنی دارایی و مال و در این معنی ، کاربردی کهن و ویژگی سبکی است.
خواسته در پهلوی در ریخت خواستگxwāstag بکار می رفته است.
( ( به شیر آن کسی را که بودی نیاز
بدان خواسته دست بردی فراز. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 275. )
خواسته در پهلوی در ریخت خواستگxwāstag بکار می رفته است.
( ( به شیر آن کسی را که بودی نیاز
بدان خواسته دست بردی فراز. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 275. )
جملات مشابه خواسته، هدف، چیزی که میخوایم، آرزو ( منظور آرزویی که مطمئن اید بهش میرسید )
آرزو
کلمات دیگر: