کلمه جو
صفحه اصلی

زیربنا

فارسی به انگلیسی

carcass, infrastructure, nitty-gritty, substratum, substructure


infrastructure, substratum, substructure, carcass, nitty-gritty, basis

فارسی به عربی

بناء تحتی

مترادف و متضاد

infrastructure (اسم)
پیدایش، شالوده، سازمان، زیر سازی، زیر بنا

substructure (اسم)
زیر سازی، زیر بنا، زیرساخت، زیر ساختمان

substruction (اسم)
زیر سازی، زیر بنا، زیرساخت، زیر ساختمان

فرهنگ معین

(بَ ) [ فا - ع . ] (اِ. ) ۱ - مساحت ساختمان . ۲ - زمینی که در آن ساختمان بنا شده است . ۳ - اساس ، بنیان ، زیرساخت .

پیشنهاد کاربران

زیر بنا : فضایی که سقف دارد . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )

قسمتی از جایی که یک بنایی در آن واقع شده

ریشه و اصل یک موضوع

روشنگر، مبین، تبیین کننده

زیربنا:اساس، مبنا
مثال:امروزه زیربنای توسعه اقتصادی براساس سیستم حمل و نقل و ارتباطات مناسب آن شک میگیرد


کلمات دیگر: